تمحیقلغتنامه دهخداتمحیق . [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). باطل و محو کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || محیق گردانیدن کسی را. و ذلک انهم فی الجاهلیة اذا کان یوم المحاق بدر الرجل الی ماء الرجل اذا غاب عنه فینزل علیه و یسقی به ماله فاذا انسلخ کان ربه الاو
تمحقلغتنامه دهخداتمحق . [ ت َ م َح ْ ح ُ ] (ع مص ) محو و پاک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باطل و محو و نیست شدن . (از اقرب الموارد). || کاستن . || سوخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تمعقلغتنامه دهخداتمعق . [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است در حجاز که بلندتر از آن کوه در حجاز نیست . (از معجم البلدان ). کوهی است . (منتهی الارب ).
تمعقلغتنامه دهخداتمعق . [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (ع مص ) دور تک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعمق . (اقرب الموارد). || بدخوی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمعکلغتنامه دهخداتمعک . [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (ع مص ) در خاک غلطیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تمرغ . (از اقرب الموارد). در خاک گردیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
تمعیکلغتنامه دهخداتمعیک . [ ت َ ] (ع مص ) مراغه دادن ستور را. (زوزنی ). در خاک غلطانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تمریغ. تمرغ . (اقرب الموارد).