نظيفدیکشنری عربی به فارسیپاک , پاکيزه , تميز , نظيف , طاهر , عفيف , تميزکردن , پاک کردن , درست کردن , زدودن
پسرانشbackflushingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی برای تخلیة فشار اضافه از اسپرسوساز یا تمیزکردن آن که در طی آن آب درون دستگاه برای تخلیة جرم قهوه با فشار برگردانده میشود
خيشومدیکشنری عربی به فارسیدستگاه تنفس ماهي , جويبار , نهر کوچک , گوشت ماهي , پيمانه اي براي شراب , دخترجوان , ابجو , تميزکردن ماهي , روده ( ماهي ) رادر آوردن , استطاله زيرگلوي مرغ
پاک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کردن، شُستن، آبکشیدن، آبزدن، غسل کردن، برق انداختن، اتو کردن، گردگیری کردن بُردن، ستردن، زدودن، تراشیدن، برداشتن، محو کردن، منزه کردن، تمیزکردن تنقیح کردن تصفیه کردن، پالودن، پالایش کردن غسل کردن، طهارت گرفتن، وضو گرفتن رُفتن، جاروکردن، روبیدن، روفتن، آبپاشیکردن، آبجارو کردن ناخن
تمیزلغتنامه دهخداتمیز. [ ت َ ] (از ع ، اِمص ) عقل و هوش و ادراک و دریافت و فراست و بصیرت . (ناظم الاطباء) : که ایشان را تمیز نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90). وی را خرد و تمیز و بصیرت و رویت است . (تاریخ بیهقی ایضاً ص <span class="hl"