تناصیلغتنامه دهخداتناصی . [ ت َ ] (ع مص ) موی پیشانی یکدیگر گرفتن قوم در خصومت . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || تقرب و تقابل طلح و سیال (دو نوع گیاه ) چنانکه این بر آن و آن بر این درآید با وزش باد. (از اقرب الموارد).
تناسیلغتنامه دهخداتناسی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تناس . مبتلی به تناس . خداوند علت فتق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناس شود.
تناسیلغتنامه دهخداتناسی . [ ت َ ] (ع مص ) فراموش کردن . (زوزنی ). فراموش نمودن . (زوزنی ) (آنندراج ). فراموش گردانیدن کسی را. یقال : تناسه الشی ٔ؛ ای انساه ُ ایاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تناصیبلغتنامه دهخداتناصیب . [ ت َ ] (ع اِ) علمهای راه که از سنگ سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مناصاةلغتنامه دهخدامناصاة. [ م ُ ] (ع مص ) ناصیه ٔ یکدیگر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).یکدیگر را ناصیت بگرفتن . (المصادر زوزنی ). موی پیشانی یکدیگر را گرفتن . نِصاه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیوسته شدن جایی به جای دیگر. (المصادر زوزنی ). هذه فلاة تنا
تناصیبلغتنامه دهخداتناصیب . [ ت َ ] (ع اِ) علمهای راه که از سنگ سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).