تناوملغتنامه دهخداتناوم . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خویشتن فاخواب ساختن . (زوزنی ). خویشتن را خوابیده نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدروغ خود را خوابیده نمایاندن . (از اقرب الموارد).
تناعملغتنامه دهخداتناعم . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) تن آسان گردیدن و تن آسان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ترفه . (اقرب الموارد).
تنوملغتنامه دهخداتنوم . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) خواب دیدن یا جماع نمودن در خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احتلام . (اقرب الموارد). || چریدن گیاه تَنّوم را. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تنوملغتنامه دهخداتنوم . [ ت َن ْ نو ] (ع اِ) روزگردک . خوردن ثمر آن با سپندان و آب ، کشنده ٔ اقسام کرمهاست و ضماد برگ آن با سرکه ، ثآلیل را قلع کند. (منتهی الارب ). روزگردک که درختی است در عربستان و خوردن ثمر آن قاتل دیدان و دافع آنهاست . (ناظم الاطباء). درختی است . واحد آن تنومة. (از اقرب ال
تنوملغتنامه دهخداتنوم . [ ت ُ ن َ وِ ] (ع اِ) آفتاب گردان . آفتاب گردک . آفتاب پرست . طرنشولی . صامریوما. ایلیوطرفیون . طوماغا. شجرةالیمام . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). صامریوما. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آفتاب گردان بزرگ . (از اقرب الموارد). || بعضی گفته اند تنوم شاهدانه ٔ دشتی است ... (از ترجم
تنویملغتنامه دهخداتنویم . [ ت َن ْ ] (ع مص ) بخوابانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بخواب کردن و خوابانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
متناوملغتنامه دهخدامتناوم . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) خویشتن را خوابیده نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را خوابیده مینمایاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناوم شود.
تناعسلغتنامه دهخداتناعس . [ ت َ ع ُ ] (ع مص )خویشتن را خوابیده نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تناوم . (اقرب الموارد). || آرام گرفتن برق بعد حدت و شدت . (از اقرب الموارد).
متناوملغتنامه دهخدامتناوم . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) خویشتن را خوابیده نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را خوابیده مینمایاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناوم شود.