تناکرلغتنامه دهخداتناکر. [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) خویشتن را نادان ساختن . (زوزنی ). خویشتن را نادان نمودن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجاهل . (اقرب الموارد). || ناشناخته آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ناشناختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
تناکرفرهنگ فارسی عمید۱. خود را نادان نمایاندن؛ اظهار نادانی کردن؛ تجاهل.۲. ناشناختن.۳. با همدیگر دشمنی ورزیدن قوم.
تناکرفرهنگ فارسی معین(تَ کُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خود را به نادانی زدن . 2 - دشمنی ورزیدن دو قوم با یکدیگر.
تنقرلغتنامه دهخداتنقر. [ ت َ ن َق ْ ق ُ ] (ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نفرین کردن بر اهل و مال ، یقول : اراحنی اﷲ منکم و ذهب اﷲ بمالکم . (از اقرب الموارد).
تنقیرلغتنامه دهخداتنقیر. [ ت َ ] (ع اِ) بانگی شبیه به صفیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تنقیرلغتنامه دهخداتنقیر. [ ت َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (زوزنی ). بحث واپژوهیدن . کاویدن . (مجمل اللغةاز یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازکاویدن از چیزی ، یقال : نقره و عنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاویدن چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : ... همان ندامت بیند که آن
تنکرلغتنامه دهخداتنکر. [ ت َ ن َک ْ ک ُ ] (ع مص ) از حال بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دیگرگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : حاسدان رای خداوند درباب من بگردانیده اند و آثارتنکر و تغیّر می بینم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 426<
تنکیرلغتنامه دهخداتنکیر. [ ت َ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (زوزنی ). دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).از حال نیک گردانیدن بسوی حال بد. (آنندراج ). || ناشناسا گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). ناشناس ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاط
تناغرلغتنامه دهخداتناغر. [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) ناشناخته آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تناکر. (اقرب الموارد). رجوع به تناکر شود.
ناشناختنلغتنامه دهخداناشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص منفی ) نشناختن . استنکار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). انکار. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). نکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تناکر.(منتهی الارب ). مقابل شناختن . رجوع به شناختن شود.
محاکمةلغتنامه دهخدامحاکمة. [ م ُ ک َم َ ] (ع مص ) با کسی بحکم شدن . (زوزنی ). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به محاکمه شود. || در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنون علم فتوت ).
متناکرلغتنامه دهخدامتناکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) خویشتن را نادان نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را نادان مینمایاند. (ناظم الاطباء). || ناشناخته آورنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || با همدیگر دشمنی ورزنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الم
مجندةلغتنامه دهخدامجندة. [ م ُ ج َن ْ ن َ دَ ] (ع ص ) جمع کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تأنیث مجند. گرد کرده (لشکر، سپاه ) و درحدیث است : الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجند و تجنید شود. || (اِ) جای جمع شدن ، از تجنید که
متناکرلغتنامه دهخدامتناکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) خویشتن را نادان نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را نادان مینمایاند. (ناظم الاطباء). || ناشناخته آورنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || با همدیگر دشمنی ورزنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الم