تندی کردن

مترادف

۱. عصبانیشدن، خشمگین شدن
۲. خشونت به خرج دادن، پرخاش کردن، پرخاشگری کردن

جست‌وجوی دقیق

تندی کردن

لغت‌نامه دهخدا

تندی کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عتاب کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سرکشی . درشتی کردن . خشمگین شدن . غضب کردن . خشونت کردن در رفتار و گفتار : بدو گفت مادر، که تندی مکن بر اندازه باید که رانی سخُن . فردوسی .<b

تندی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

pout

تندی کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. عصبانیشدن، خشمگین شدن ۲. خشونت به خرج دادن، پرخاش کردن، پرخاشگری کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

تپندگی

لغت‌نامه دهخدا

تپندگی . [ ت َ پ َ دَ / دِ ] (حامص ) رجوع به طپندگی شود.

تندی

لغت‌نامه دهخدا

تندی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تَنْد : دلت با خرمی با اهل عشرت کفت با جامه ٔ صهبای تندی . سوزنی .رجوع به تند (اِخ ) شود.

تندی

لغت‌نامه دهخدا

تندی . [ ت َ ن َدْ دی ] (ع مص ) به تکلف جوانمردی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تسخی و تفضل ، یقال : هویتندی علی اصحابه . (اقرب الموارد). || افزونتر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چرا کردن میان نهل . (تاج المصادر بیهقی ). چرا کردن ستور م

تنضی

لغت‌نامه دهخدا

تنضی . [ ت َ ن َض ْ ضی ] (ع مص ) نزاری کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). لاغر گردانیدن ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

تنیدگی

لغت‌نامه دهخدا

تنیدگی . [ ت َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت تنیده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنیدن و تنیده شود.

جست‌وجوی مشابه

تندیس کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

embody

جست‌وجوی متن

tjandi

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تندی

tenuti

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تندی

tangi

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تندی

tinty

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تندی

خشم و پرخاش

فرهنگ گنجواژه

تندی.

جست‌وجوی هم‌آغاز

تندی

لغت‌نامه دهخدا

تندی

لغت‌نامه دهخدا

تندی

لغت‌نامه دهخدا

تندی . [ ت ُ ] (حامص ) درشتی . (آنندراج ). سختی و شدت و درشتی . (ناظم الاطباء). خشمگینی .غضبناکی . عصبانیت . (فرهنگ فارسی معین ) : دل شاه ترکان پر از خشم و جوش ز تندی نبودش به گفتار گوش . فردوسی .ز تندی پشیمانی آرد

تندی

دیکشنری فارسی به عربی

تزوي , حرارة , حموضة , رکلة , زنجبيل , سرعة , عاصفة , عنف , نار

تندی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

acrimony, celerity, expedition, fastness, haste, heat, hotness, quickness, rapidity, severity, sharpness, speed, speediness, spiciness, strength, stringency, swiftness, velocity, virulence

جست‌وجوی هم‌قافیه

متندی

لغت‌نامه دهخدا

متندی . [ م ُ ت َ ن َدْ دی ] (ع ص ) به تکلف جوانمردی نماینده و افزون تر شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). باسخاوت و جوانمردتر از دیگران . (ناظم الاطباء). رجوع به تندی شود. || درخت تابان از شبنم . (ناظم الاطباء).

تندی

لغت‌نامه دهخدا

تندی

لغت‌نامه دهخدا

تندی

لغت‌نامه دهخدا

تندی

دیکشنری فارسی به عربی

تزوي , حرارة , حموضة , رکلة , زنجبيل , سرعة , عاصفة , عنف , نار

درپیوند

بیشتر بدانید

تندی کردن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ گنجواژه

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی