تندیدنلغتنامه دهخداتندیدن . [ ت ُ / ت َ دی دَ ] (مص ) سر زدن غنچه و برگ و شکوفه باشد از درخت (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) چه هرگاه درخت شروع در برگ و شکوفه برآوردن کند گویند تندید یعنی برگ و شکوفه برآورد. (برهان ذیل تندید). شکوفه بیرون آوردن درخت را گو
تندیدنلغتنامه دهخداتندیدن . [ ت ُ دی دَ ] (مص ) درخشم شدن و اعراض کردن . (برهان ). تندی کردن . درشتی کردن . خشم گرفتن . تیز شدن . (فرهنگ فارسی معین ). خشمناک گشتن . ستهیدن و در خشم شدن و اعراض کردن . (ناظم الاطباء). در خشم رفتن . (برهان ذیل تندید) : ز مرغان چون سلیما
تندیدنفرهنگ فارسی عمیدتندی کردن؛ خشم کردن؛ درشتی کردن: ◻︎ فقیه از بهر نان بر در دعاخوان / تو میتندی که نانم نیست بر خوان (سعدی۲: ۱۱۱۹).
تندیدنفرهنگ فارسی عمیدسرزدن برگ یا شکوفۀ درخت؛ جوانه زدن: ◻︎ به صد جای تخم اندر افکند سخت / بتندید شاخ و برآورد رخت (عنصری: ۳۵۲).
پسرسیafter ripeningواژههای مصوب فرهنگستان1. تغییرات کاراندامشناختی که در بذر یا جوانه در دوران خفتگی براثر عوامل مختلف مانند سرما به وجود آید و سبب تَندیدن دانه یا رشد جوانه شود 2. دورهای که پس از رسیدن بذر، تغییرات لازم برای تندیدن در آن حاصل شود
گیاه یکسالهannual plantواژههای مصوب فرهنگستانگیاهی که دورۀ رشد آن از تندیدن بذر تا تولید بذر در یک فصل رشد به اتمام برسد و سپس از بین برود
تندهلغتنامه دهخداتنده . [ ت ُ دَ / دِ ] (اِ) چیزی باشد که مانند غنچه مرتبه ٔ اول از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). غنچه که از او برگ بیرون آید. (شرفنامه ٔ منیری ). غن
ازغابلغتنامه دهخداازغاب . [ اِ ] (ع مص ) ازغاب کَرْم ؛ برگ برآوردن گرفتن رز بعد سیرابی و بعد جاری شدن آب در آن . (منتهی الارب ). غبارگونه چیزی برآوردن بلگ رز. به تندیدن زر. (تاج المصادر بیهقی ). || کندامویه برآوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). موی ریزه ٔ زرد برآوردن چوزه . (منتهی الارب ).