تنزیبلغتنامه دهخداتنزیب . [ ت َ ] (اِ) جامه ٔ کوچکی باشد که در زیر قبا پوشند و ترکان ارخالق گویند. (برهان ). ارخالق و جامه ای که در زیر قبا پوشند و بافته ٔ پنبه ای نازک و سفیدی شبیه به ململ که در بنگاله بافند و تنزیب می نامند. (ناظم الاطباء). بافته ایست ریسمانی که از آن پیراهن کنند و در برهان
تنزیبفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) نوار نازک که روی زخم و جراحت میبندند؛ باند.۲. پارچۀ سفید نخی نازک که از آن پیراهن میدوزند.
تنزیبفرهنگ فارسی معین(تَ) (اِ.) 1 - پارچه نخی نازک و سفید که از آن پیراهن دوزند. 2 - پارچة سفید نخی و نازک که روی زخم می گذارند.
تنجیبلغتنامه دهخداتنجیب . [ ت َ ] (ع مص ) پوست از درخت بازکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنازبلغتنامه دهخداتنازب . [ ت َ زُ ] (ع مص ) یکدیگر را لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنابز. (اقرب الموارد). رجوع به تنابز شود.
خيط رقيقدیکشنری عربی به فارسیبند شيطان , لعاب خورشيد , لعاب عنکبوت , پارچه بسيار نازک , تنزيب , نازک , لطيف , سبک
gossamerدیکشنری انگلیسی به فارسیگاسامر، تنزیب، پارچه بسیار نازک، بند شیطان، لعاب خورشید، لعاب عنکبوت، سبک، نازک، لطیف
پارچۀ نظافتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی افت، حوله، پارچۀ (کهنۀ)گردگیری، دستمال کاغذی، حولۀ صورت، تنظیف، تنزیب