تنشیطلغتنامه دهخداتنشیط. [ ت َ ] (ع مص ) فا نشاط آوردن . (زوزنی ) به نشاط آوردن و شادمانی نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شادمان گردانیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به تنشط شود. || فربه کردن ستور. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || شتر ممنوع از چراگاه را به چراگاه روان کردن . (از اقرب الموارد)
تنستلغتنامه دهخداتنست . [ ت َ ن َ ](اِ) خانه ٔ عنکبوت . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تنشدلغتنامه دهخداتنشد. [ ت َ ن َش ْ ش ُ ] (ع مص ) اخبار خواستن جهت دانستن و بیاد آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنشطلغتنامه دهخداتنشط. [ ت َ ن َش ْ ش ُ ] (ع مص ) نشاط کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شادمانی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شادی نمودن و به نشاط آوردن . (آنندراج ). || نیک رفتن اشتر (تاج المصادر بیهقی ) و به نشاط رفتن ناقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
تنگستلغتنامه دهخداتنگست . [ ت َ گ َ ] (اِخ ) نام جایی است که بلور آبی از آنجا آورند و بلور آبی نوعی از بلور است در غایت لطافت و نهایت شهرت . (برهان ) (آنندراج ). جایی که بلورهای خوب از آنجا آورند. (ناظم الاطباء).