تنیدهلغتنامه دهخداتنیده . [ ت َ دَ/ دِ ] (ن مف / نف ) بافته و بافته شده . (ناظم الاطباء). از تنیدن ، منسوج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسم مفعول از تنیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : باکاروان حله بر
تندحلغتنامه دهخداتندح . [ ت َ ن َدْ دُ ] (ع مص ) پهن واشدن گوسپند در چراگاه . (تاج المصادر بیهقی ). پهن واشدن گوسفند در چرا کردن . (زوزنی ). متفرق گشتن گوسفندان از جای خویش از سیری و پری شکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تندهلغتنامه دهخداتنده . [ ت َ دَ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است از صعید ادنی بر جانب غربی نیل . (از معجم البلدان ).
تندهلغتنامه دهخداتنده . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ) هسته ٔ زردآلو و مانند آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || هسته ٔ شیرین کرده ٔ زردآلوی تلخ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).