تهاجملغتنامه دهخداتهاجم . [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) حمله کردن یکی بر دیگری . (از اقرب الموارد). به یکدیگر هجوم کردن . مقابل تدافع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تعاظملغتنامه دهخداتعاظم . [ ت َ ظُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن . (زوزنی ). تکبر. (اقرب الموارد). بزرگ شدن بر کسی : تعاظمه ؛ بزرگ شد بر وی ، و یقال : امر لایتعاظمه شی ٔ؛ یعنی کاری است که چیزی نسبت به آن بزرگ نیست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهاجم فرهنگیcultural invasionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در طی آن جامعهای تلاش میکند ویژگیهای فرهنگی خود را بر جامعهای دیگر تحمیل و غالب کند
حملة تهاجمیinvasive attackواژههای مصوب فرهنگستانحمله به سامانههای فیزیکی که در نتیجة آن ویژگیهای فیزیکی تراشه بهطور برگشتناپذیر تغییر میکند
تهاجم فرهنگیcultural invasionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در طی آن جامعهای تلاش میکند ویژگیهای فرهنگی خود را بر جامعهای دیگر تحمیل و غالب کند
تهاجم فرهنگیcultural invasionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در طی آن جامعهای تلاش میکند ویژگیهای فرهنگی خود را بر جامعهای دیگر تحمیل و غالب کند
متهاجملغتنامه دهخدامتهاجم . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) هجوم کننده و حمله نماینده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهاجم شود.