تهتکلغتنامه دهخداتهتک . [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص ) رسوا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افتضاح . (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهتک
تحتکلغتنامه دهخداتحتک . [ ت َ ح َت ْ ت ُ ] (ع مص ) شتاب رفتن و گام خرد نهادن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || تحتک شترمرغ ریگ را؛ تفحص آن . (از قطر المحیط).
تهتیکلغتنامه دهخداتهتیک . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ هتک . (تاج المصادر بیهقی ). پرده دریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعتیقلغتنامه دهخداتعتیق . [ ت َ ] (ع مص ) کهنه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کهنه کردن خمر. (زوزنی ). کهنه و دیرینه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کهنه کردن جامه . (از اقرب الموارد). || بسیار شاخ خرما بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گَزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال
تاوتکلغتنامه دهخداتاوتک . [ وُ ت َ ] (اِ مرکب ) «تا» + «تک » (ترکیب دوکلمه مترادف ). صاحب برهان و آنندراج آرند: بمعنی دوتا و هر دوتا باشد - انتهی . مضاعف و دوتا و دولا. (ناظم الاطباء). هر دو تنها بود، شاعر گوید : بتک تاو کر بیشتر تاوتک (؟)که باشد که بیتی بود تاو
گستاخیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تاخی، جسارت، تهتک، پردهدری، تکبر، اعلان جنگ، تحقیر تجرّی آبروریزی، کولیبازی، رسواسازی ◄ بدگویی
پرده دریلغتنامه دهخداپرده دری . [ پ َ دَ / دِ دَ ] (حامص مرکب ) هتک . هتک ستر. تهتک . هتاکی . تندید.اذاعه ٔ سِر. مقابل پرده داری ، پرده پوشی : هزار بار بگفتم که راز عشق ترانهان کنم نکنم بی دلی و پرده دری . سوز
بدگوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات افترا▼، غیبت، سعایت، رسواسازی، کاستن ازشأن دیگری، لجنپراکنی، ایجاد رسوایی، آبروریزی، کولیبازی، جاروجنجال، قشقرق [ شایعه، صدایناهنجار 411] انتقاد غیرسازنده، مذمت، تقبیح غیبت، حرفوحدیث، شایعه تخمین کمتر از واقع، دست کم گرفتن تهتک، پردهدری، گستاخی توهین، توبیخ، بیاحترامی، عیبجویی،
غیاث شیرازیلغتنامه دهخداغیاث شیرازی . [ ث ِ ](اِخ ) دولتشاه سمرقندی گوید: غیاث از شاعران شیراز،معاصر سلطان ابراهیم و مردی دانا و مورخ و خوش طبع بود. وی مذهب تشیع داشت و در مناقب خاندان علی (ع ) قصایدی غراء سروده است . او راست قطعه ای به مطلع زیر:تهتک در سخن گفتن زیانست تأمل کن تأمل کن تأم
پادشاه نوروزیلغتنامه دهخداپادشاه نوروزی . [ دْ /دِ هَِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه در نوروز، تفریح و انبساط خاطر را بشاهی برگزیده میشد و از بامداد تا نماز دیگر نام پادشاهی داشت . و او را با جلالت و ابهتی سواره در شهر می گ
متهتکلغتنامه دهخدامتهتک . [ م ُت َ هََ ت ْ ت ِ ] (ع ص ) رجل متهتک ، مرد بی پروای که ازرسوایی باک ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی پروا. رسوا. مفتضح . پرده دریده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دولت ز مهتر متهتک جدا سزداز ت
مستهتکلغتنامه دهخدامستهتک . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) رسوا و بی باک . (از منتهی الارب ). کسی که به هتک حرمت خویش اهمیت ندهد. (اقرب الموارد). و رجوع به استهتاک شود.