تولغتنامه دهخداتو. (اِخ ) ژاک اگوست دو (1553 - 1617 م .). قاضی و تاریخ دان فرانسوی . وی در پاریس متولد شد. او راست : «تاریخ دوران من » به زبان لاتینی که اثری است شایان توجه و مفید.
تولغتنامه دهخداتو. [ ت َ / تُو ] (اِ) بمعنی تاب است که تابش آفتاب و امثال آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). تاب که از تافتن مشتق است . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تابش ، مانند تابش آفتاب و جز آن و گرما و حرارت و گرمی . (ناظم ا
تولغتنامه دهخداتو. [ ت َ وِن ْ ] (ع ص ) تاو. تاوی . هلاک شونده . نعت است از تواء بمعنی هلاک شدن . (منتهی الارب ).
تولغتنامه دهخداتو. [ ت َوو ] (ع ص ، اِ) تنها و طاق ، و منه الحدیث : الطواف توّ و الاستجمار تو. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسن یک تاه تافته . ج ، اتواء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسنی که یک لا تابند. (آنندراج ). || خیمه ٔ برپا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنای بر
تولغتنامه دهخداتو. [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) طو. طوی . مهمانی و ضیافت . (برهان ) (آنندراج ). ضیافت و مهمانی . (ناظم الاطباء).
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
طیفسنج جِرمی زمانپروازیtime-of-flight mass spectrometer, TOF 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی طیفسنج جِرمی که در آن یونها برمبنای سرعتهایشان بدون اعمال هرگونه نیروی بیرونی جدا میشوند
بازدهی تا سررسیدyield to maturityواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین سالانۀ بازدهی اوراق قرضهای که سرمایهگذار، تا سررسید، آنها را نگه میدارد
پرداخت کرایه تا محلcarriage paid toواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارداد در تجارت بینالمللی که برطبق آن فروشنده کرایة حمل را تا محل تعیینشده پرداخت میکند اختـ . پک تام CPT
تؤامیةلغتنامه دهخداتؤامیة. [ ت ُ آ می ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) دانه ٔ مروارید، منسوب است به شهر تؤام . (منتهی الارب ). رجوع به الجماهر ص 107 و توأمیة و توآم شود.
تؤثورلغتنامه دهخداتؤثور. [ ت ُءْ ] (ع اِ) (از «أث ر») آهنی است که رندیده می شود بدان باطن سپل شترتا پی آن گرفته شود. || سرهنگ و خدمتکار.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، تواثیر، تآثیر. (ناظم الاطباء). سرهنگ و پای کار و خدمتکار. ج ،تواثیر . (منتهی الارب ).
تؤدةلغتنامه دهخداتؤدة. [ ت ُ ءَ دَ ] (ع اِمص ) (از «ؤد») آهستگی و درنگی . تُؤْدَة. (منتهی الارب ). رجوع به تواد شود.
تواءلغتنامه دهخداتواء. [ ت ِ ] (ع اِ) داغی است چلیپایی بر ران و گردن ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تواءلغتنامه دهخداتواء. [ ت َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (منتهی الارب ). هلاکت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
توتو کردنلغتنامه دهخداتوتو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دجدجه .مرغ خانگی را خواندن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توائبلغتنامه دهخداتوائب . [ ت َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تائب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تائب شود.
دره تولغتنامه دهخدادره تو. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 30هزارگزی جنوب باختری صیدان مرکز دهستان ، با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است ساکنین آن از طایفه ٔ
دره تی تولغتنامه دهخدادره تی تو. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهستان بخش راور شهرستان کرمان . واقع در 58هزارگزی شمال باختری راور و 5هزارگزی شمال راه فرعی کوهبنان به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
دره چیتولغتنامه دهخدادره چیتو. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرکره بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 12هزارگزی جنوب برازجان و 5هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ شیراز به بوشهر، با 344 تن سکنه . آب
دستولغتنامه دهخدادستو. [ دَ ت َ / تُو ] (اِ مرکب ) دست آس . || اره ٔ کوچکی که به یک دست کار فرمایند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). ظاهراً مصحف دستوره یا دستره است . || داس کوچک دندانه دار. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
دوتولغتنامه دهخدادوتو. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از بخش نجف آباد شهرستان اصفهان . واقع در 57 هزارگزی جاده ٔ نجف آباد دارای 232 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن فرعی و مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="