توباللغتنامه دهخداتوبال . (معرب ، اِ) توپال . بمعنی مس باشد که به عربی نحاس گویند و براده و سونش مس و نقره و امثال آن را نیز گفته اند و بعضی گویند مس و آهن و امثال آن را چون بتابند و چکوش و پتک بر آن زنند ریزه هائی که از آن می ریزد و می پاشد آنها را توبال می گویند، و این اصح است ، چه توبال الن
طوباللغتنامه دهخداطوبال . (اِخ ) ابن یافث بن نوح . کسی که بسرزمین اسپانیا درآمد و بدین مناسبت آنجا اندلس نام یافت . (الحلل السندسیة ج 1 ص 33 از نفح الطیب ).
طوباللغتنامه دهخداطوبال . (ع اِ) میش نر را طوبال نامند. (فهرست مخزن الادویه ). و لایقال للکبش طوبال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
توبال شابورقانلغتنامه دهخداتوبال شابورقان . [ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) براده ٔ فولاد معدنی : توبال مس گوشت فزونی را بخورد و اندر همه ٔ توبالها قوتی سوزاننده و لطیف کننده است و توبال شابورقان اندر کم کردن گوشت و گداختن گوشت فزونی ، قویتر از توبال مس است . (ذخیره ٔ خوارزمشاه
توبال قائینلغتنامه دهخداتوبال قائین . (اِخ )(ضرب چکوج ) وی صانع آلات مس و آهن بود. (سفر پیدایش 4:24) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به توبالکائین شود.
توبال النحاسفرهنگ فارسی عمید۱. ریزههایی که از مس تفته هنگام چکش زدن میپاشد.۲. کفی که در روی مس ذوبشده در کوره پیدا میشود.
توبالکائینلغتنامه دهخداتوبالکائین . (اِخ ) پسر لامش است که هنر بکار بردن آهن رااختراع کرده . (از لاروس ). رجوع به توبال قائین شود.
توبال شابورقانلغتنامه دهخداتوبال شابورقان . [ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) براده ٔ فولاد معدنی : توبال مس گوشت فزونی را بخورد و اندر همه ٔ توبالها قوتی سوزاننده و لطیف کننده است و توبال شابورقان اندر کم کردن گوشت و گداختن گوشت فزونی ، قویتر از توبال مس است . (ذخیره ٔ خوارزمشاه
توبال قائینلغتنامه دهخداتوبال قائین . (اِخ )(ضرب چکوج ) وی صانع آلات مس و آهن بود. (سفر پیدایش 4:24) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به توبالکائین شود.
توبال النحاسفرهنگ فارسی عمید۱. ریزههایی که از مس تفته هنگام چکش زدن میپاشد.۲. کفی که در روی مس ذوبشده در کوره پیدا میشود.
توفاللغتنامه دهخداتوفال . (اِ) توبال . مس . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توبال شود.
شختلغتنامه دهخداشخت . [ ش َ ] (اِ) توبال الذهب است . (فهرست مخزن الادویه ). || مرداسنگ . (ناظم الاطباء).
توپاللغتنامه دهخداتوپال . (اِ)ریزه ٔ زر و سیم و مس و امثال آن باشد و آنرا براده نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). همان توبال به بای موحده است . (برهان ) (آنندراج ). ریزه های زر و سیم و آهن و مس . توبال . (ناظم الاطباء). اما در قاموس بالضم و بای تازی ، ریزه ٔ مس و آهن که در وقت کو
سونشفرهنگ فارسی عمیدریزههای فلز که هنگام سوهان کردن و سودن آن به زمین میریزد؛ براده؛ سناو؛ سخاله؛ توبال: ◻︎ بر سَرْش یکی غالیهدان بگشاده / وآکنده در آن غالیهدان سونش دینار (منوچهری: ۱۵۴).
توبالکائینلغتنامه دهخداتوبالکائین . (اِخ ) پسر لامش است که هنر بکار بردن آهن رااختراع کرده . (از لاروس ). رجوع به توبال قائین شود.
توبال شابورقانلغتنامه دهخداتوبال شابورقان . [ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) براده ٔ فولاد معدنی : توبال مس گوشت فزونی را بخورد و اندر همه ٔ توبالها قوتی سوزاننده و لطیف کننده است و توبال شابورقان اندر کم کردن گوشت و گداختن گوشت فزونی ، قویتر از توبال مس است . (ذخیره ٔ خوارزمشاه
توبال قائینلغتنامه دهخداتوبال قائین . (اِخ )(ضرب چکوج ) وی صانع آلات مس و آهن بود. (سفر پیدایش 4:24) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به توبالکائین شود.
توبال النحاسفرهنگ فارسی عمید۱. ریزههایی که از مس تفته هنگام چکش زدن میپاشد.۲. کفی که در روی مس ذوبشده در کوره پیدا میشود.