توةلغتنامه دهخداتوة. [ ت َوْ وَ ] (ع اِ) ساعت . یقال : مامضی الاّ توة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توةدیکشنری عربی به فارسیدانه , حبه , تخم ماهي , ميوه توتي , توت , کوبيدن , زدن , دانه اي شدن , توت جمع کردن , توت دادن , بشکل توت شدن , سته
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
بازدهی تا سررسیدyield to maturityواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین سالانۀ بازدهی اوراق قرضهای که سرمایهگذار، تا سررسید، آنها را نگه میدارد
پرداخت کرایه تا محلcarriage paid toواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارداد در تجارت بینالمللی که برطبق آن فروشنده کرایة حمل را تا محل تعیینشده پرداخت میکند اختـ . پک تام CPT
روکشکاری طوقهتاطوقهbead-to-bead retreadingواژههای مصوب فرهنگستانسابزنی کامل رویه و دیواره و قرار دادن رویه و دیوارۀ جدید
شتوةلغتنامه دهخداشتوة. [ ش َت ْ وَ ] (ع اِ) یک نوبت شتو. (از اقرب الموارد) (محیط المحیط). رجوع به شتو شود. || و بنا بر قولی مفرد شتاء یا به معنی خود شتاء باشد و نسبت به آن شتوی است . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- صاحب الشتوة ؛ آنکه در زمستان بدوپناه برند. (ا
مقاتوةلغتنامه دهخدامقاتوة. [ م َ ت ِ وَ ] (ع اِ) ج ِ مَقتَوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقتوی شود.