تودلیفرهنگ فارسی عمیدبرهای که در شکم میش است و پیش از آنکه زاییده شود مادرش را بکشند و آن را بیرون بیاورند.
تادلیلغتنامه دهخداتادلی . [ دَ ] (ِاخ ) یوسف بن یحیی المغربی اللغوی ، معروف به تادلی . متوفی بسال 540 هَ . ق . او راست : نهایة المقامات فی درایة المقامات للحریری . (اسماء المؤلفین ج 2 ص 552).
تادلیلغتنامه دهخداتادلی . [ دَ لی ی ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن محمدبن احمد انصاری قرطبی تادلی ، از تادلة (رجوع بهمین کلمه شود). وی شاعر و ادیب بود و ابوالقاسم زمخشری را مدح گفت . (از معجم البلدان : تادلة).
slinksدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزان، گام های دزدکی، پوست بره تودلی، حرکت دزدکی، نظر چشمی، نگاه دزدکی، نوزاد زود رس
slinkدیکشنری انگلیسی به فارسیلاغر، گام های دزدکی، پوست بره تودلی، حرکت دزدکی، نظر چشمی، نگاه دزدکی، نوزاد زود رس، سقط شده
تارلغتنامه دهخداتار. (اِ) چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته ٔپنبه و تنیده ٔ عنکبوت . (فرهنگ نظام ). تانه ٔ بافندگان که نقیض پود است . (برهان ) (انجمن آرا). ریسمان جامه که بهندی تانا گویند. (غیاث اللغات ). ریسمان پارچه که در طول واقع شده است ، و آنکه در عرض واقع میشود پود است .