تورملغتنامه دهخداتورم . [ ت َ رَ ] (ع اِ) از انواع مرغان بلندپای دره ٔ نیل است . تورم برای بدست آوردن غذا تا دهان تمساح هم می رود. (از لاروس ). طیرالتمساح . قطقاط. و آن مرغی است که در دندانهای تمساح چینه چیند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرغی است شبیه کبوتر و آن را طیرالتمساح نامند. (از اقرب ا
تورملغتنامه دهخداتورم . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برآماهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آماسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آماسیدن پوست . (از اقرب الموارد). تهبج . انتفاخ . ورم کردن . باد کردن . برآماسیدن . برآماهیدن . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). آماس شدن و بینی پرباد کردن . (آنندراج )
تورمفرهنگ فارسی عمید۱. ورم کردن؛ آماس کردن؛ آماسیدن.۲. (اقتصاد) [مجاز] بالا رفتن قیمتها و پایین آمدن ارزش پول.
تورمinflationواژههای مصوب فرهنگستانافزایش نسبتاً طولانیمدت سطح عمومی قیمت کالاها و خدمات در یک دورۀ زمانی
توریملغتنامه دهخداتوریم . [ ت َ ] (ع مص ) برآماهیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). آماسیده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آماسیده گردیدن جلد. (از اقرب الموارد). || خشمگین کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مالیدن و دراز شدن گیاه . (منتهی
توریمفرهنگ فارسی عمیدعنصر فلزی کمیاب، نقرهایرنگ، نرم، رادیواکتیو که از منابع انرژی اتمی است که در صنعت به عنوان اکسیژنزدا استفاده میشود.
رکودـ تورمstagflationواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی ناشی از رشد اقتصادی پایینتر از توان بالقوۀ اقتصاد و تورمی بالاتر از تورم ناشی از افزایش طبیعی قیمتها در اقتصاد
تورم هستهcore inflationواژههای مصوب فرهنگستانتورم ناشی از افزایش قیمت مجموعهای از کالاها و خدمات که نوسانات قیمت آنها موقتی تلقی نشود
خوردگی تورمیswelling corrosionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی در مصالح ساختمانی غیرفلزی و آلی که در نتیجۀ واکنشهای شیمیایی در محلولهای آبی و تولید ترکیبات حجیم جدید در داخل ماده به وجود میآید
تورم لگامگسیختهhyperinflationواژههای مصوب فرهنگستانوجود تورم بسیار شدید در بازههای زمانی بسیار کوتاه
تورم هستهcore inflationواژههای مصوب فرهنگستانتورم ناشی از افزایش قیمت مجموعهای از کالاها و خدمات که نوسانات قیمت آنها موقتی تلقی نشود
متورملغتنامه دهخدامتورم . [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) آماسنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).آماسیده . ورم کرده و برآمده و بادکرده . (ناظم الاطباء). آماسیده . آماهیده . خاسته . منتفخ . برآماهیده . بادکرده . برآماسیده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
استورملغتنامه دهخدااستورم . [ اِ ] (اِخ ) یوهان کریستوف . یکی از مشاهیر دانشمندان آلمان ،مولد 1635 م . و وفات سنه ٔ 1703 م . وی در نشر و تعمیم علوم فیزیک و فلسفه در کشور آلمان خدمات بسیار کرده و چند اثر متعلق به این دو علم تأل
استورملغتنامه دهخدااستورم . [ اِ ] (اِخ ) ژاک شارل فرانسوا (1803 - 1855 م .). یکی از حکمای ریاضی فرانسوی آلمانی الاصل . مولد او ژنو از کشور سویس (روز 29 سپتامبر 1803<
استورملغتنامه دهخدااستورم . [ اِ ] (اِخ ) کریستوف کرتین . یکی از خویشاوندان لئونارد کریستوف . استورم حکیمی آلمانی و او را در فلسفه تألیفاتی است و ملکه الیزابت کریستین بعض آثار وی را به فرانسه ترجمه کرده است .
استورملغتنامه دهخدااستورم . [ اِ ] (اِخ ) لئونارد کریستوف . پسر یوهان کریستوف . از طبیعیون آلمان و از معماران بزرگ و معروف عصر. او چند اثر در این فن ّ تصنیف کرده است .