توریهفرهنگ فارسی عمیدپوشانیدن و پنهان کردن حقیقت؛ امری را برخلاف حقیقت نشان دادن؛ حقیقت را نهفتن و طور دیگر وانمود کردن.
توریهواژهنامه آزادتوریه:کتمان حقیقت. امتناع از بیان کل حقیقت. بر همین مبنا در دادگاه های انگلستان نوعاً سوگند خوردن را اینگونه بیان می کنند: I swear to God that I will tell the truth, the whole truth and nothing but the truth. "من به خداوند سوگند می خورم که حقیقت را بگویم و تمام حقیقت را بگویم و چیزی جز حقیقت را نگو
سوخت تایریtire-derived fuelواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوخت که از خرد کردن تایرهای فرسوده به دست میآید
ثورةلغتنامه دهخداثورة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) گاو ماده . ج ، ثورات . || ثُؤرة. کین . کینه . || شورش . || انقلاب . || بسیاری از مال و رجال . و شاید ثَورَه معرّب شورش باشد.
تورعلغتنامه دهخداتورع . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) پرهیزکاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پرهیزکاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرهیزکردن از آن و بازماندن : تورع من کذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و منه : و کان یتورع من کسوة الجدید لعیالة. (ابن خلدون . از ا
موریلغتنامه دهخداموری . [ م ُ وَرْ ری ] (ع ص ) نعت فاعلی از توریة. بلندکننده و بردارنده ٔ نگاه از کسی . رجوع به توریة شود. || آتش برآورنده از آتش زنه . و رجوع به مؤری شود. || پوشنده ٔ حقیقت چیزی و ظاهر کننده ٔ غیر آن . و رجوع به مؤری شود. || زشتی جراحت که داروکننده را اندوهگین کند. (از منته
ماساژدلغتنامه دهخداماساژد. [ ] (اِخ ) نام یکی از طوایفی است که در حوالی بحر خزر سکنی داشته اند و همان ماگوگ مزبور در توریة و مأجوج مسطوردر قرآن است . (التدوین ). و رجوع به ماساژتها شود.
توریتلغتنامه دهخداتوریت . [ ت َ ] (اِخ ) کتاب موسی (ع ). (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). که توراة نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به توراة و توریة شود.
دستوریهلغتنامه دهخدادستوریه . [ دَ ری ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) بودن کوکب مباین شمس (در احکام نجوم ). (مفاتیح العلوم ).