توقدلغتنامه دهخداتوقد. [ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ع مص ) افروخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). افروخته شدن آتش . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آتش افروختن و افروخته شدن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است . تلألؤ ست
توقیطلغتنامه دهخداتوقیط. [ ت َ ] (ع مص ) مغاک کردن باران زمین را. || آب که از بالا چکد. مغاک شدن سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حفره گردیدن میان صخره . (از اقرب الموارد).
توقیدلغتنامه دهخداتوقید. [ ت َ ] (ع مص ) آتش برافروختن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (دهار) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به توقد شود.
توقیتلغتنامه دهخداتوقیت . [ ت َ ] (ع مص ) وقت نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار). وقت نمودن . (آنندراج ). هنگام ، پیدا کردن . یقال : وقته لیوم کذا؛ مثل اجلته . وقت موقت نعت است از آن و قری ٔ قوله تعالی و اذا الرسل وقتت (قرآن <span class="hl" dir="lt
توکدلغتنامه دهخداتوکد. [ ت َ وَک ْ ک ُ ] (ع مص ) استوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). استوار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). تأکد. (آنندراج ) (اقرب الموارد).
توکیتلغتنامه دهخداتوکیت . [ ت َ ] (ع مص ) نقطه نقطه رنگ پختگی در خرما پدید آمدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نکته های سیاه برآوردن غوره ٔ خرما و رنگ پختگی پدید آمدن در وی . || پر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اتقادلغتنامه دهخدااتقاد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) وقود. توقّد. افروخته شدن آتش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
وهیجلغتنامه دهخداوهیج .[ وَ ] (ع اِمص ) افروختگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).توقد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
توقیدلغتنامه دهخداتوقید. [ ت َ ] (ع مص ) آتش برافروختن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (دهار) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به توقد شود.
ذئبلغتنامه دهخداذئب . [ ذِءْب ْ ] (اِخ ) موضعی است ببلاد بنی کلاب . قتال گوید : فاوحش بعدنا منها حِبِّرو لم توقد لها بالذئب نارُ.
تفؤدلغتنامه دهخداتفؤد. [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) سوخته شدن و افروخته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحرق و توقد آتش . (از اقرب الموارد).
متوقدلغتنامه دهخدامتوقد. [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) آتش فروزان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه آتش می افروزد و افروخته شده . (ناظم الاطباء). || زیرک خوش درگذرنده در امور. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زیرک درگذرنده ٔ در امور و روشن خاطر. (ناظم الاطباء). و رجوع ب
مستوقدلغتنامه دهخدامستوقد. [ م ُ ت َ ق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استیقاد. رجوع به استیقاد شود. || (اِ) جا و موضع آتش . (از اقرب الموارد).
مستوقدلغتنامه دهخدامستوقد. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) آتش افروزنده . (از منتهی الارب ). کسی که آتش می افروزد. افروزنده . || آتش که شعله ور شده باشد. (از اقرب الموارد). شعله ور. افروخته . رجوع به استیقاد شود.