تپشلغتنامه دهخداتپش . [ ت َ پ ِ ] (اِمص ) پهلوی تَپیشن . اسم مصدر از تپیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. (برهان ). تبش . (انجمن آرا) (آنندراج ). ضعف و بی حالی از گرما. (ناظم الاطباء). || بیقراری و اضطراب
چتزلغتنامه دهخداچتز. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 3هزارگزی جنوب زنجان و ده هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 470 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، انگو
چتزلغتنامه دهخداچتز. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای ایچرود زنجان و قدیم النسق است .هوایش ییلاقی و زراعت آن آبی و دیمی است . چشمه ای در کنار قریه است که قدری از زراعت و صیفی آنرا مشروب میسازد. این آبادی دارای 45 خانوار سکنه است و قدری اشجار
چتزلغتنامه دهخداچتز. [چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قزل کچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در 36هزارگزی جنوب خاوری ماه نشان و سی هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده ، کوهستانی و سردسیر است و 206 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، م
تپشیلغتنامه دهخداتپشی . [ ت ِ ] (اِ) بلوشه در تعلیقات جامعالتواریخ رشیدی آن را لغت مغولی تبشی دانسته که در زبان اویغوری دخیل شده بمعنی بشقاب گود: دیگر در دیار قراقوروم میگذشت [ قاآن ]، نظرش دردکانی پرعناب افتاد و طبعش بر آن مایل شد چون فرود آمد دانشمند حاجب را فرمود تا ببالشی از آن دکان عناب
تپشهای الکترومغناطیسیelectromagnetic pulsations, electromagnetic micropulsationsواژههای مصوب فرهنگستاننوسانهای میدان مغناطیسی زمین با دورۀ تناوبی از 2/0 تا 600 ثانیه متـ . ریزتپشهای الکترومغناطیسی geomagnetic micropulsations
تپشیلغتنامه دهخداتپشی . [ ت ِ ] (اِ) بلوشه در تعلیقات جامعالتواریخ رشیدی آن را لغت مغولی تبشی دانسته که در زبان اویغوری دخیل شده بمعنی بشقاب گود: دیگر در دیار قراقوروم میگذشت [ قاآن ]، نظرش دردکانی پرعناب افتاد و طبعش بر آن مایل شد چون فرود آمد دانشمند حاجب را فرمود تا ببالشی از آن دکان عناب
تپشهای الکترومغناطیسیelectromagnetic pulsations, electromagnetic micropulsationsواژههای مصوب فرهنگستاننوسانهای میدان مغناطیسی زمین با دورۀ تناوبی از 2/0 تا 600 ثانیه متـ . ریزتپشهای الکترومغناطیسی geomagnetic micropulsations
تندتپشtachycardiac/ tachycardicواژههای مصوب فرهنگستان1. آنچه باعث تندتپشی میشود 2. دچار تندتپشی یا مربوط به آن
کُندتپشbradycardiac, bradicardicواژههای مصوب فرهنگستان1. آنچه باعث کُندتپشی میشود 2. دچار کُندتپشی یا مربوط به آن