تپولغتنامه دهخداتپو. [ ت َ ] (اِ) مخفف لفظ تاپو است که بمعنی خمره ٔ گلی است . (فرهنگ نظام ) : گرچه بخروار مرا هست فضل نیست ز دانگانه مرا یک تپو.کمال اسماعیل (از فرهنگ نظام ).
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
طیفسنج جِرمی زمانپروازیtime-of-flight mass spectrometer, TOF 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی طیفسنج جِرمی که در آن یونها برمبنای سرعتهایشان بدون اعمال هرگونه نیروی بیرونی جدا میشوند
بازدهی تا سررسیدyield to maturityواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین سالانۀ بازدهی اوراق قرضهای که سرمایهگذار، تا سررسید، آنها را نگه میدارد
پرداخت کرایه تا محلcarriage paid toواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارداد در تجارت بینالمللی که برطبق آن فروشنده کرایة حمل را تا محل تعیینشده پرداخت میکند اختـ . پک تام CPT
تپورستانلغتنامه دهخداتپورستان . [ ت َ رَ / رِ ] (اِخ ) طبرستان . تاپورستان . رجوع به تبرستان و طبرستان . در همین لغت نامه و ایران باستان ج 2 ص 1379 و 1508 و <spa
تپوریهالغتنامه دهخداتپوریها. [ ت َ ] (ص نسبی ، اِ) ساکنان تپورستان ، طبرستان ، تبرستان . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1386، 1508، 1644، <span class="hl" dir="ltr"
تپومورتلغتنامه دهخداتپومورت . [ ت َ ] نام بنات النعش در «دَت ﱡ» نزد هندوان . یازدهمین «مننتر». (ماللهند ص 197). رجوع به مننتر شود.
تپورستانلغتنامه دهخداتپورستان . [ ت َ رَ / رِ ] (اِخ ) طبرستان . تاپورستان . رجوع به تبرستان و طبرستان . در همین لغت نامه و ایران باستان ج 2 ص 1379 و 1508 و <spa
تپوریهالغتنامه دهخداتپوریها. [ ت َ ] (ص نسبی ، اِ) ساکنان تپورستان ، طبرستان ، تبرستان . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1386، 1508، 1644، <span class="hl" dir="ltr"
تپومورتلغتنامه دهخداتپومورت . [ ت َ ] نام بنات النعش در «دَت ﱡ» نزد هندوان . یازدهمین «مننتر». (ماللهند ص 197). رجوع به مننتر شود.
تپ تپولغتنامه دهخداتپ تپو. [ ت َ ت َ ] (اِ) بیماریی است که در خواب از گرانی غذا حاصل شود و به عربی کابوس گویند. (لغت محلی شوشتر). || نان تنکی را که بر تاوه پزند. (لغت محلی شوشتر).