تک رولغتنامه دهخداتک رو. [ ت َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) در تداول امروز تک رونده . خودسر. که توجهی به تصمیم دسته جمعی افراد گروه نکند. سرکشی کننده از عقاید دیگران و این معنی در امور سیاسی و حزبی بیشتر مصطلح و متداول است . || در تداول عامه ، زن بدکه داخل در دسته و
اختلال تیکtic disorderواژههای مصوب فرهنگستانهریک از اختلالهایی که ویژگی اصلی آنها پرش یا گرفتگی عضلههای حرکتی یا صوتی یا هر دوی آنها بهطور مکرر در طول روز است
اختلال تیک گذراtransient tic disorderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال تیک که در آن فرد بین 4 هفته تا یک سال روزانه بارها دچار تیکهای منفرد یا چندتایی میشود
اختلال تیک حرکتی یا آوایی مزمنchronic motor or vocal tic disorderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال تیک که در آن فرد در مدتی افزون بر یک سال دچار تیکهای حرکتی یا صوتی شود درحالیکه دورههای توقف تیک از سه ماه تجاوز نکند
عوارض اقامتhotel tax, bed tax, resort tax, room taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیاتی که دولت محلی یا مرکزی یا سازمانی دیگر برای افزایش درآمد یا توسعه و بهبود زیرساختهای گردشگری از بازدیدکنندگان بابت اقامتشان دریافت میکند
تیک تیکلغتنامه دهخداتیک تیک .(اِ صوت مرکب ) آواز جنبش عقربک ساعت . حکایت صوت عقربه های ساعت . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). آواز حرکت یکنواخت رقاصک یا پاندول ساعت و جز آن . تک تک .
تکلغتنامه دهخداتک . [ ت َ ] (ص ) بمعنی اندک و قلیل و کم باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پهلوی ، تک : در تک زمان ؛ زمانی کوتاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || تا و تک هر دو تنها بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص <span class="hl"
تکلغتنامه دهخداتک . [ ت َک ک ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پا سپر کردن کسی را تا سرش بشکند. || اثر کردن نبیذ در کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ صوت ) عمل تیک تاک در ساعت . (از دزی ج 1 ص <span class="hl" di
تکلغتنامه دهخداتک . [ ت ِ ] (اِ) تکه ٔ طعام باشد که بعربی لقمه خوانند. (برهان ). تکه ٔ طعام باشد و آنرا کراس نیز خوانند و بتازی لقمه خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). || بمعنی پیش و نزدیک هم آمده است . (برهان ). بمعنی پیش باشد. (فرهنگ جهان
تکلغتنامه دهخداتک . [ ت ُ ] (اِ) منقار جانوران . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). منقار پرندگان . (ناظم الاطباء). منقار مرغان و جانوران . (انجمن آرا) (آنندراج ). طبری ، تک . گیلکی ، توک . سمنانی ، تیک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).- تک کسی را چیدن ؛ در تداول عامه ، تک کس
دختکلغتنامه دهخدادختک . [ دُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان در 24هزارگزی خاور بافت سر راه مالرو جواران . کوهستانی . سردسیر با 118 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و
راست تکلغتنامه دهخداراست تک . [ ت َ ] (ص مرکب ) راست روش . که راست و مستقیم میرود. که تک مستقیم و درست دارد؛ جواد ذوِ مَصْدَق . اسب راست تک و راست روش . (منتهی الارب ).
درختکلغتنامه دهخدادرختک . [ دِ رَ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر درخت . (آنندراج ). درخت پست . درخت کوتاه . گلبن . (ناظم الاطباء). درخت خرد. بته . بوته . درختچه . ثُمنُش . (یادداشت مرحوم دهخدا).
درختکلغتنامه دهخدادرختک . [ دِ رَ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 5هزارگزی خاور داران و 3هزارگزی راه ماشین رو دامنه به بوئین ، با 410 تن سکنه . آب آن از ق
درستکلغتنامه دهخدادرستک . [ دُ رُ ت َ ] (اِ مصغر) تصغیر درست . مسکوک کوچک : هزاران طرف زرین طوق بسته همه میخ درستکها شکسته . نظامی .رجوع به درست شود.