تکرر

takarror

معنی

۱. مکرر شدن؛ دوباره شدن؛ دوباره صورت گرفتن کاری.
۲. [قدیمی] دودله شدن.

جست‌وجوی دقیق

تکرر

لغت‌نامه دهخدا

تکرر. [ ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) مکرر شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مکرر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دودله شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).

تکرر

فرهنگ فارسی عمید

۱. مکرر شدن؛ دوباره شدن؛ دوباره صورت گرفتن کاری.۲. [قدیمی] دودله شدن.

تکرر

فرهنگ فارسی معین

(تَ کَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) دوباره شدن .

جست‌وجوی هم‌آوا

تقرر

لغت‌نامه دهخدا

تقرر. [ ت َ ق َرْ رُ ] (ع مص ) بر قرار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). قرار گرفتن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). استقرار و استحکام واثبات و استواری و اقرار و بند و بست . (ناظم الاطباء). || بر پای خود کمیز انداختن شتر. || ستبر گردیدن کمیز از خوردن علف خش

تقریر

لغت‌نامه دهخدا

تقریر. [ ت َ ] (ع مص ) فا اقرار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). به اقرار آوردن . (زوزنی ) (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان . (از اقرب الموارد). || سخن گفتن

تکریر

لغت‌نامه دهخدا

تکریر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار واگردانیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تکرار. تکرة. کرکرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب ع

تقرير

دیکشنری عربی به فارسی

گزارش , گزارش دادن

تقرر

فرهنگ فارسی عمید

قرار گرفتن؛ برقرار شدن؛ قرار و ثبات یافتن؛ استوار گشتن.

جست‌وجوی مشابه

تکرر ادرار

urinary frequency

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دفع پیشاب در فاصله‏های کوتاه و معمولاً بدون افزایش در حجم آن

جست‌وجوی متن

تکریر

فرهنگ مترادف و متضاد

بازگویی، تکرار، تکرر

infrequency

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نادرست، کمیابی، کمی، ندرت وقوع، عدم تکرر، نا بسامدی

کثرت وقوع

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: زمان وقوع، تکرر در زمان، تعدد، تکرار [در عدد]، تواتر، فراوانی، فرکانس، بسامد، استمرار، تداوم توالی، تناوب عود

متکرر

لغت‌نامه دهخدا

متکرر. [ م ُ ت َ ک َرْ رَ ] (ع ص ) مُکَرَّر. رای مهمله . (از منتهی الارب ). مکرر. (آنندراج ). نام حرف «را». (ناظم الاطباء).و رجوع به مکرر شود. || برگردانیده . (از منتهی الارب ). برگردانیده و دوباره گرفته . (ناظم الاطباء). || دودله شونده . (آنندراج ). دودله و متردد و بی ثبات .

فراوانی

لغت‌نامه دهخدا

فراوانی . [ ف َ] (حامص ) بسیاری . کثرت . (ناظم الاطباء) : قطره ٔ اشکم ، اما ز فراوانی ضعف طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم . خاقانی .|| وفور نعمت . بسیاری طعام و خوراک .(ناظم الاطباء). خصب . رخاء. فراخی . نقیض ت

جست‌وجوی هم‌آغاز

تکرر ادرار

urinary frequency

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دفع پیشاب در فاصله‏های کوتاه و معمولاً بدون افزایش در حجم آن

جست‌وجوی هم‌قافیه

متکرر

لغت‌نامه دهخدا

متکرر

دیکشنری عربی به فارسی

تکرار شونده , زود زود , مکرر , رفت وامد زياد کردن در , تکرار کردن

متکرر

فرهنگ فارسی عمید

تکراری.

متکرر

فرهنگ فارسی معین

(مُ تَ کَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دوبار کرده یا گفته شده . 2 - دو دله شونده ، مردد؛ ج . متکررین .

درپیوند

بیشتر بدانید

تکرر

takarror

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی مشابه

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی متن

فرهنگ مترادف و متضاد

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ فارسی طیفی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین