تکررلغتنامه دهخداتکرر. [ ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) مکرر شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مکرر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دودله شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تقررلغتنامه دهخداتقرر. [ ت َ ق َرْ رُ ] (ع مص ) بر قرار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). قرار گرفتن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). استقرار و استحکام واثبات و استواری و اقرار و بند و بست . (ناظم الاطباء). || بر پای خود کمیز انداختن شتر. || ستبر گردیدن کمیز از خوردن علف خش
تقریرلغتنامه دهخداتقریر. [ ت َ ] (ع مص ) فا اقرار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). به اقرار آوردن . (زوزنی ) (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان . (از اقرب الموارد). || سخن گفتن
تکریرلغتنامه دهخداتکریر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار واگردانیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تکرار. تکرة. کرکرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب ع
تکرر ادرارurinary frequencyواژههای مصوب فرهنگستاندفع پیشاب در فاصلههای کوتاه و معمولاً بدون افزایش در حجم آن
کثرت وقوعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان وقوع، تکرر در زمان، تعدد، تکرار [در عدد]، تواتر، فراوانی، فرکانس، بسامد، استمرار، تداوم توالی، تناوب عود
متکررلغتنامه دهخدامتکرر. [ م ُ ت َ ک َرْ رَ ] (ع ص ) مُکَرَّر. رای مهمله . (از منتهی الارب ). مکرر. (آنندراج ). نام حرف «را». (ناظم الاطباء).و رجوع به مکرر شود. || برگردانیده . (از منتهی الارب ). برگردانیده و دوباره گرفته . (ناظم الاطباء). || دودله شونده . (آنندراج ). دودله و متردد و بی ثبات .
فراوانیلغتنامه دهخدافراوانی . [ ف َ] (حامص ) بسیاری . کثرت . (ناظم الاطباء) : قطره ٔ اشکم ، اما ز فراوانی ضعف طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم . خاقانی .|| وفور نعمت . بسیاری طعام و خوراک .(ناظم الاطباء). خصب . رخاء. فراخی . نقیض ت
تکرر ادرارurinary frequencyواژههای مصوب فرهنگستاندفع پیشاب در فاصلههای کوتاه و معمولاً بدون افزایش در حجم آن
متکررلغتنامه دهخدامتکرر. [ م ُ ت َ ک َرْ رَ ] (ع ص ) مُکَرَّر. رای مهمله . (از منتهی الارب ). مکرر. (آنندراج ). نام حرف «را». (ناظم الاطباء).و رجوع به مکرر شود. || برگردانیده . (از منتهی الارب ). برگردانیده و دوباره گرفته . (ناظم الاطباء). || دودله شونده . (آنندراج ). دودله و متردد و بی ثبات .
متکررفرهنگ فارسی معین(مُ تَ کَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دوبار کرده یا گفته شده . 2 - دو دله شونده ، مردد؛ ج . متکررین .