تکرملغتنامه دهخداتکرم . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شفت است که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تکرملغتنامه دهخداتکرم . [ ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) دور شدن از لوم و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بزرگی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به تکلف کرم نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و
تکرمفرهنگ فارسی معین(تَ کَ رُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اظهار کرم کردن ، کرم کردن به تکلیف . 2 - جوانمردی نمودن . 3 - (اِمص .) اظهار کرم ؛ ج . تکرمات .
تقرملغتنامه دهخداتقرم . [ ت َ ق َرْ رُ ] (ع مص ) نخست به خوردن آمدن ستوربچه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
تقریملغتنامه دهخداتقریم . [ ت َ] (ع مص ) خوردن آموزانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوردن آموختن کسی را. (از اقرب الموارد). || قَرم گردانیدن فحل را. (از اقرب الموارد).
تکریملغتنامه دهخداتکریم . [ ت َ ] (ع مص ) بسیارآب گردیدن ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرامی داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). نیک گرامی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تنزیه کردن از معایب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنزی
تکرمهلغتنامه دهخداتکرمه . [ ت َ رِ م َ ] (ع مص ) گرامی داشتن . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تکریم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرامی کردن . (آنندراج ). تعظیم و تنزیه و تکریم . (اقرب الموارد). || (اِ) بالش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وساده و بالش . (از ناظم الاطباء). بالین و
تکرمشلغتنامه دهخداتکرمش . [ ت َ ک َ م ُ ] (ع مص )تشنج . (تاج العروس ) (ذیل اقرب الموارد). در شواهد زیر از ترجمه ٔ محاسن اصفهان این کلمه بی آنکه در متن عربی آن آمده باشد بمعنی مغازله . ملاعبه . نوازشهای عاشقانه ، بکار رفته است : او را [شیرین را] مخفی به اصفهان آورد و بکر
حروف شرطلغتنامه دهخداحروف شرط. [ ح ُ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ادات وابستگی . در دستور زبان فارسی ، اگر، هرگاه . (دستور جامع صص 841-843). و در دستور زبان عرب ، اِن ، لو که گاهی حرف شرط است و جمله ٔ جزائی دارد: ان تکرم تک
کِرَامٍفرهنگ واژگان قرآنبزرگواران -ارجمندان (در عبارت "وَإِذَا مَرُّواْ بِـﭑللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَاماً"معناي اينکه بگوييم فلاني از فلان عمل زشت تکرم دارد اين است که : از چنين عملي منزه است ، و نفس خويش را از آلودگي به امثال آن منزه ميدارد )
بزرگی نمودنلغتنامه دهخدابزرگی نمودن . [ ب ُ زُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر. (یادداشت بخط دهخدا). تعظم . (المصادر زوزنی ). تکرم . تفخر.(تاج المصادر بیهقی ). ناز و نخوت کردن : بچشم کسان درنیاید کسی
متکرملغتنامه دهخدامتکرم . [ م ُ ت َ ک َرْ رِ ] (ع ص ) به تکلف کرم نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف سخاوت و جوانمردی میکند. (ناظم الاطباء). || آن که از لؤم و جز آن دور باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . سزاوار ستایش و مکرم . (ناظم الا
کیلغتنامه دهخداکی . [ ک َ ] (ع اِ، حرف ) به سه نوع است ، اسم مختصر از «کیف » کقوله : کی تجنحون الی سلم و ماثئرت قتلاکم و لظی الهیجاء تضطرم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).اسم مختصر از کیف . (آنندراج ). به معنی کیف یعنی چگون
تکرمهلغتنامه دهخداتکرمه . [ ت َ رِ م َ ] (ع مص ) گرامی داشتن . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تکریم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرامی کردن . (آنندراج ). تعظیم و تنزیه و تکریم . (اقرب الموارد). || (اِ) بالش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وساده و بالش . (از ناظم الاطباء). بالین و
تکرمشلغتنامه دهخداتکرمش . [ ت َ ک َ م ُ ] (ع مص )تشنج . (تاج العروس ) (ذیل اقرب الموارد). در شواهد زیر از ترجمه ٔ محاسن اصفهان این کلمه بی آنکه در متن عربی آن آمده باشد بمعنی مغازله . ملاعبه . نوازشهای عاشقانه ، بکار رفته است : او را [شیرین را] مخفی به اصفهان آورد و بکر
متکرملغتنامه دهخدامتکرم . [ م ُ ت َ ک َرْ رِ ] (ع ص ) به تکلف کرم نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف سخاوت و جوانمردی میکند. (ناظم الاطباء). || آن که از لؤم و جز آن دور باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . سزاوار ستایش و مکرم . (ناظم الا
مستکرملغتنامه دهخدامستکرم . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکرام . بزرگواری بدست آورنده . (از منتهی الارب ). || چیزی نفیس و گرامی پیداکننده وچیزی گرامی خواهنده و کریم و گرامی یابنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استکرام شود.