تکلیسلغتنامه دهخداتکلیس . [ت َ ] (ع مص ) حمله کردن و کوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بددلی کردن و گریختن . از اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیراب گر دیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آهک اندودن خا
تکلیسفرهنگ فارسی عمید۱. آهک کردن؛ آهکمالی کردن؛ اندود کردن با آهک یا ساروج.۲. (شیمی) حرارت دادن به جسمی تا مانند آهک شود.
تیقلیسلغتنامه دهخداتیقلیس . (یونانی ، اِ) اسم یونانی خنثی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تیقلیشلغتنامه دهخداتیقلیش . (اِ) سریش . چریش . برواق . خنثی . اَبُجَة اسفودالس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تقلزلغتنامه دهخداتقلز. [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] (ع مص )شادمانی کردن . || دویدن بز کوهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقلسلغتنامه دهخداتقلس . [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] (ع مص ) کلاه پوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلاه . نهادن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد).
تقلصلغتنامه دهخداتقلص . [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] (ع مص ) باهم آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). درهم کشیده شدن و گرد آمدن باهم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درهم کشیده شدن . (غیاث اللغات ). فراهم آمدن و درکشیده شدن . بهم دیگر نزدیک شدن . (از اقرب الموارد). || برجستن چیزی و بالا جسته شدن جا
مکلسلغتنامه دهخدامکلس . [ م ُ ک َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آنکه تکلیس کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکلیس شود.