تکیه

te(a)k[i]ye

معنی

۱. پشت دادن به چیزی؛ پشت خود را به چیزی نهادن.
۲. (اسم) محل وسیع برای روضه‌خوانی و عزاداری.
۳. (اسم) [قدیمی] جای نگه‌داری مستمندان.

مترادف

۱. اتکا، اطمینان، اعتماد، پناهگاه
۲. تعزیهخانه، حسینیه
۳. تاکید، اصرار
۴. فشار

برابر پارسی

پشت دادن

جست‌وجوی دقیق

تکیه

لغت‌نامه دهخدا

تکیه . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

تکیه

لغت‌نامه دهخدا

تکیه . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرانی شهرستان بیجار است . کوهستانی و سردسیر می باشد و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

تکیه

لغت‌نامه دهخدا

تکیه . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهی دشت بالا است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

تکیه

لغت‌نامه دهخدا

تکیه . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه باشت و بابویی است که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است . کوهستانی و معتدل است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

تکیه

لغت‌نامه دهخدا

تکیه . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردولی است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

جست‌وجوی هم‌آوا

تکه تکه

لغت‌نامه دهخدا

تکه تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص مرکب ) پاره پاره و لقمه لقمه . (ناظم الاطباء). قطعه قطعه . بریده بریده .

تکه تکه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

asunder, bitty, fractional, piecemeal, sky-high, lump, patchy, sectional

تکه تکه

فرهنگ فارسی معین

( ~. ~.) (ص مر.) قطعه قطعه ، پاره پاره .

تکه‌تکه

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: کمیت که‌تکه، پاره‌پاره، عضوعضو، ریزریز، قیمه، قیمه‌قیمه شقه‌شده، مثلجگر زلیخا، شکسته، جدا ناقص پرپرو، تجهیز نشده کوچک

جست‌وجوی مشابه

تکیه‏گاه 2

fulcrum

تکیه‏دار

accented 2

تکیه‌گاه 1

support 2

تکیه‏ای

accentual

تکیهگاه

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بالش، متکا، مخده، ۲. اتکا، نقطه اتکا، گرانیگاه ۳. پشتوپناه، پشتیبات، حامی ۴. تکیهگه

جست‌وجوی متن

دفرازنیین

متکا

متکی

فرهنگ فارسی عمید

۱. کسی که به ‌دیگری تکیه و اعتماد کند؛ تکیه‌کننده.۲. تکیه‌داده و استوار.

اتکا

کل هدائن

گویش مازنی

انتهای دو چوب یا دو چیزی را به هم تکیه دادن – تکیه دادن

جست‌وجوی هم‌آغاز

تکیه ٔ کلام

تکیه ٔ کلام . [ ت َ ی ِ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کلمه ای که در تکلم داخل کنند بدون آنکه دارای معنی باشد. (ناظم الاطباء). حرف بارگیر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 97). بعضی کسان بهنگام گفتگو کلمه ای را که در بیان موضوع اثری ندارد مکرر بیان ک

تکیه داشتن

لغت‌نامه دهخدا

تکیه داشتن . [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ] (مص مرکب ) اتکاء داشتن . اعتماد کردن : طاعت دارید رسولانش راتکیه مدارید چنین بر قضاش . ناصرخسرو.که خلقی بر او تکیه دارند و پشت روا نیست خلقی ب

تکیه آوردن

لغت‌نامه دهخدا

تکیه آوردن . [ ت َ ی َ / ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) پناه آوردن . (ناظم الاطباء) : تکیه چه آری به عصای کسان زنده نشد کس به بقای کسان .امیرخسرو.

تکیه جوستان

لغت‌نامه دهخدا

تکیه جوستان . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا که در بخش طالقان شهرستان تهران واقع است و 106 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

تکیه دادن

لغت‌نامه دهخدا

تکیه دادن . [ ت َ ی َ / ی ِ دَ ] (مص مرکب ) پشت دادن و آسایش نمودن و راحت کردن . تکیه زدن . تکیه کردن . (ناظم الاطباء) : نمود می شفقی چهره ٔ فرنگ ترابه نازبالش گل تکیه داده رنگ ترا. علی سب

جست‌وجوی هم‌قافیه

نمدتکیه

لغت‌نامه دهخدا

نمدتکیه . [ ن َ م َ ت َک ْ / ت ِک ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از نمد گستردنی . (آنندراج ). بالش و بستر نمدین : به این هر دو باشد که صلحی دهی کنم چون نمدتکیه ات همرهی . <p

گاوتکیه

لغت‌نامه دهخدا

گاوتکیه . [ ت ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) تکیه ٔ کلان طولانی که ارباب دول بر مسند نشسته پس پشت گذارند : نبودی گر از تیرگی بد نمودشدی گاوتکیه زچرخ کبود. ؟زیرا که گاو بمعنی کلان است مثل

بالش تکیه

لغت‌نامه دهخدا

بالش تکیه . [ ل ِ ت َ ی َ / ی ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرکب است از بالش و تکیه به معنی متکائی که به دیوار تکیه دهند و بچسبانند.

مسجد و تکیه

فرهنگ گنجواژه

اماکن مذهبی.

گاوتکیه

فرهنگ فارسی معین

(تِ یَ یا یِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) تکیه و متکای بزرگ طولانی که بزرگان چون بر مسند نشینند آن را بر پشت گذارند.

درپیوند

بیشتر بدانید

تکیه

te(a)k[i]ye

معنی

مترادف

برابر پارسی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ فارسی طیفی

جست‌وجوی مشابه

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

گویش مازنی

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

گویش مازنی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ گنجواژه

فرهنگ فارسی معین