تیرآهنلغتنامه دهخداتیرآهن . [ هََ ] (اِمرکب ) ستونهائی از آهن که امروز بجای الوار و ستونهای چوبی در ساختمانها بکار برند استحکام بیشتر را.
تراهنلغتنامه دهخداتراهن . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) با هم گرو کردن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخاطرقوم . (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به تخاطر شود.
نبشیفرهنگ فارسی معین(نَ) (ص نسب .) 1 - هر چیز نبش دار. 2 - آجر یا کاشی که لبة تیز نداشته باشد. 3 - تیرآهن .
شاخهفرهنگ فارسی معین(خَ یا خِ) (اِ.) 1 - شاخه درخت . 2 - شعبه . 3 - بخش فرعی جدا شده از یک مجموعة اصلی . 4 - واحد شمارش تیرآهن ، نبات و مانند آن . 5 - جام شراب که به شکل شاخ بود.
شاخهفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) آنچه از تنۀ درخت یا ساقۀ گیاه میروید و حامل برگ، گل، یا میوه است؛ شاخ.۲. آنچه از چیز دیگر جدا شود، مثل جوی آب که از نهر یا رود جدا شود.۳. شعبه.۴. [مجاز] فرقه؛ دسته.۵. [مجاز] واحد شمارش تیرآهن، نبات، و مانند آن: یک شاخه نبات.