تیغاللغتنامه دهخداتیغال . (اِ) آشیان جانوران را گویند و به این معنی به جای حرف ثالث (غ )«خای » نقطه دار هم به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). آشیان جانوران . (ناظم الاطباء). || چیزی است دوایی ، شبیه به نمک و همچو ترنجبین بر خار می بندد و بعضی گویند آشیان کرمی است که بر بوته ٔ خار می سازد و
تغوللغتنامه دهخداتغول . [ ت َ غ َوْ وُ ] (ع مص ) از حال بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گوناگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تنکر. (اقرب الموارد). || هلاک کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گمراه کردن : تغولتهم الغیلان
تغیللغتنامه دهخداتغیل . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) درهم پیچیده شاخ ، و سایه افکن شدن درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بسیارمال گردیدن قوم و بسیار انبوه گشتن آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تیغقندکلغتنامه دهخداتیغقندک . [ ق َ دَ ] (اِ) نامی است که در درکه به تیغال دهند که از آن شکر تیغال آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیغال شود.
شکرتیغاللغتنامه دهخداشکرتیغال . [ ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) غلاف حیوانی شبیه به مگس که در بوته ٔ انزروت از لعاب خود مانند کرم ابریشم می تند و در آن می میرد و آنرا در طب مانند داروهای صدری استعمال میکنند. (ناظم الاطباء) (ازتحفه ٔ حکیم مؤمن ). پیله ای که حشره ٔ خزوکک بر روی اندامهای گیاه تیغال می بندد.
شکرتیغالفرهنگ فارسی عمید۱. مادهای سفید و شیرین که توسط حشرهای بر روی شاخ و برگ گیاهی به همین نام تولید میشود و مصرف دارویی دارد.۲. گیاهی خاردار با گلهای آبیرنگ که این ماده را از آن میگیرند؛ گل تیغال؛ خارشکر.
عسل الرمثلغتنامه دهخداعسل الرمث . [ ع َ س َ لُرْ رِ ] (ع اِ مرکب ) سپیدئی است مانند مروارید. (منتهی الارب ). چیزی است سپیدمانند جُمان و مروارید. (از اقرب الموارد). شبنمی است که بر درخت رمث نشیند، و آن چیزی است سفید و شیرین ، و گفته اند که آن شکر تیغال است . (مخزن الادویة).
شکرتیغاللغتنامه دهخداشکرتیغال . [ ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) غلاف حیوانی شبیه به مگس که در بوته ٔ انزروت از لعاب خود مانند کرم ابریشم می تند و در آن می میرد و آنرا در طب مانند داروهای صدری استعمال میکنند. (ناظم الاطباء) (ازتحفه ٔ حکیم مؤمن ). پیله ای که حشره ٔ خزوکک بر روی اندامهای گیاه تیغال می بندد.
استیغاللغتنامه دهخدااستیغال . [ اِ ] (ع مص ) کش ها و بغلهای تن را شستن . بغل شستن . (منتهی الارب ): استوغل الرجل ؛ غسل مغابنه و بواطن اعضائه . (اقرب الموارد).
شکرتیغالفرهنگ فارسی عمید۱. مادهای سفید و شیرین که توسط حشرهای بر روی شاخ و برگ گیاهی به همین نام تولید میشود و مصرف دارویی دارد.۲. گیاهی خاردار با گلهای آبیرنگ که این ماده را از آن میگیرند؛ گل تیغال؛ خارشکر.
شکرتیغالگویش اصفهانی تکیه ای: šekartiyâl طاری: šekarteqâr طامه ای: ---------- طرقی: šekartiyal کشه ای: šekartiyal نطنزی: šekartiyâl