تیمملغتنامه دهخداتیمم . [ ت َ ی َم ْ م ُ ] (ع مص ) (از «ی م م ») قصد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از تعریفات جرجانی ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). آهنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصد کردن و اراده نمودن . (آنندراج ). || بخاک دست و روی مالید
تیممفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) عملی عوض وضو یا غسل، بدین شکل که هر دو کف دست را به خاک پاک بزنند و آن را بر پشت دست و صورت بکشند. این عمل را هنگام مریض بودن یا پیدا نکردن آب میتوان انجام داد.۲. [قدیمی] قصد کردن.۳. [قدیمی] از روی قصد و عمد کاری کردن.
تیممفرهنگ فارسی معین(تَ یَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از روی قصد و عمد کاری کردن . 2 - به جای وضو، در هنگام نبودن آب یا بیماری ، از خاک استفاده کردن ، به این صورت که دست ها را بر خاکی که آلوده نباشد می زنند و بعد آن را به صورت و پشت دست ها می کشند.
تمملغتنامه دهخداتمم . [ ت ُ م َ / ت ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ تُمَّة وتمی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمة و تمی شود.
تمیملغتنامه دهخداتمیم . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تمیمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمیمة شود.
تمیملغتنامه دهخداتمیم . [ ت َ ] (اِخ ) ابن ابی بن مقبل از بنی عجلان . شاعرعهد جاهلی بود. او اسلام را درک کرد و اسلام آورد. دیوان او را ابوسعید سکری و ابوعمر شیبانی و نیز اصمعی و طوسی و باز ابن السکیت گرد کرده اند. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص <span class="hl" di
تمیملغتنامه دهخداتمیم . [ ت َ ] (اِخ ) ابن الحمام الانصاری ، در غزوه ٔ بدر شهید گردید. و درباره ٔ وی و دیگر شهیدان بدر آیه ٔ شریفه ٔ: «ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل اﷲ اموات » نازل گردید. رجوع به الاصابه ج 1 ص 197 و قاموس الاعلا
تیممگاهلغتنامه دهخداتیممگاه . [ ت َ ی َم ْ م ُ ] (اِ مرکب ) تیممگه . جای تیمم . خاک پاکیزه ای که بر آن تیمم توان کرد. خاکی خشک و عاری از رطوبت : دجله ز تف آه خود، کردم تیممگاه خودبغداد را در راه خود از دیده طوفان دیده ام . خاقانی .شده
تیممگهلغتنامه دهخداتیممگه . [ ت َ ی َم ْ م ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) تیممگاه : ز آتشین آه بن دریا راچون تیممگه عطشان چه کنم . خاقانی .اگر بوی خشمش برد مغز دریاتیممگهی در بیابان نماید. خاقانی .رجوع به تیم
بخاک وضو کردنلغتنامه دهخدابخاک وضو کردن . [ ب ِ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب )تیمم . دست درخاک زدن و به پیشانی مالیدن تیمم را.
طهارت ترابیهلغتنامه دهخداطهارت ترابیه . [ طَ رَ ت ِ ت ُ بی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رکن سوم ازکتاب طهارت است و آن را چهار مبحث است : 1 - در آنچه تیمم با آن صحیح است و آن بر سه گونه است : الف - نبودن آب ، ب - نرسیدن به آب ،
متیمملغتنامه دهخدامتیمم . [ م ُ ت َ ی َم ْ م ِ ] (ع ص ) تیمم کننده . || آهنگ کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تیمم شود.
تیممگاهلغتنامه دهخداتیممگاه . [ ت َ ی َم ْ م ُ ] (اِ مرکب ) تیممگه . جای تیمم . خاک پاکیزه ای که بر آن تیمم توان کرد. خاکی خشک و عاری از رطوبت : دجله ز تف آه خود، کردم تیممگاه خودبغداد را در راه خود از دیده طوفان دیده ام . خاقانی .شده
تیممگهلغتنامه دهخداتیممگه . [ ت َ ی َم ْ م ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) تیممگاه : ز آتشین آه بن دریا راچون تیممگه عطشان چه کنم . خاقانی .اگر بوی خشمش برد مغز دریاتیممگهی در بیابان نماید. خاقانی .رجوع به تیم
متیمملغتنامه دهخدامتیمم . [ م ُ ت َ ی َم ْ م ِ ] (ع ص ) تیمم کننده . || آهنگ کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تیمم شود.