تینهلغتنامه دهخداتینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آب دهن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آب دهن و تف . || تار عنکبوت . (ناظم الاطباء).
تینهلغتنامه دهخداتینه . [ ن ِ ] (اِخ ) اسروشنه . و آن نام شهری است به ماوراءالنهر.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به اسروشنه شود.
تینهلغتنامه دهخداتینه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دلارستاق است که در بخش لاریجان شهرستان آمل واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تنهبهتنهcorps à corpsواژههای مصوب فرهنگستانبرخورد بدن دو شمشیرباز به هم که به توقف بازی منجر میشود
تانی تنهلغتنامه دهخداتانی تنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) کلماتی که برای استقامت وزن نغمات در وقت خوانندگی ابتدا بدان کنند. (آنندراج ) : دانستن معرفت به تانی تنه نیست اثبات ظهور ذات را بینه نیست در دل بجز از نور خدا هیچ مدان غیر از یک کس به خانه ٔ آینه نیست .<p
تپنچهلغتنامه دهخداتپنچه . [ ت َ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) مخفف طبانچه است که به عربی لطمه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). تپانچه . (ناظم الاطباء) : ز گفتار هر دو پشیمان شدندتپنچه برخسارگان برزدند. فردوسی .ر
ارایشدیکشنری فارسی به عربیتجمع , تزيين , تشکيل , تينة , ثقل , ثوب , حلية , زينة , ضمادة , طلب , مرحاض
غیاثیلغتنامه دهخداغیاثی . [ ] (اِخ ) محمدبن حسین غیاثی بصری ، مکنی به ابوعلی . از عیسی بن اسماعیل تینه روایت کند، و ابوبکر صولی از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184).
دختینهلغتنامه دهخدادختینه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) مخفف دخترینه . (شعوری ج 1 ص 452). رجوع به دخترینه شود.
دستینهلغتنامه دهخدادستینه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: دست + ینه ، پسوند نسبت ) معرب آن دستینج . حلقه ٔ طلا و نقره و امثال آن باشد که زنان بر دست کنند. (برهان ). دست ورنجن . (جهانگیری ) (آنندراج ). دستوانه . یاره . یارق . رَسوة. (از اقرب الموارد) (دهار) (
راستینهلغتنامه دهخداراستینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) بمعنی حقیقی و واقعی . (آنندراج ). بمعنی راستین باشد که حقیقی است . (برهان ) : و این میان [ زمین که در میان عالم است ] راستینه میان است . (التفهیم ).پر کن صنما هلا قنینه ز آن آب
ماستینهلغتنامه دهخداماستینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شیراز. دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پینو. کشک . شیراز. اقط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایشان چیزکی بساختند که آلت شبانان باشد از ماس
مانتینهلغتنامه دهخدامانتینه . [ ن ْ ن ِ ] (اِخ ) از شهرهای کهن آرکادی است که پیروزی اسپارتها بر«تبی ها»ی یونان و کشته شدن فرمانده لشکر «تب » به نام اپامی نونداس در آنجا موجب شهرت و معروفیت آن شهر گردید. (از لاروس ). یکی از بلاد قدیمی آرکادیا بوده است . در سال 418</span