ثلاثلغتنامه دهخداثلاث . [ ث َ ] (ع عدد، ص ، اِ) ثلاثة. سه : اقانیم ثلاث . ظلمات ثلاث . موالید ثلاث . || سه زن .
تلادلغتنامه دهخداتلاد. [ ت ِ ] (ع اِ) مال کهنه و قدیمی و موروثی . || ستوری که نزد صاحبش زاده یا نتاج داده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ثلاثاءلغتنامه دهخداثلاثاء. [ ث َ / ث ُ ] (ع اِ) روز سه شنبه ، بر یهودان این روز مبارک است . (غیاث اللغه ). ثُلثاء. ج ، ثلاثاوات .
ثلاثانلغتنامه دهخداثلاثان . [ ث ُ ] (اِخ ) آبی است از بنی اسد در جانب حبشه . (مراصد الاطلاع ). || نام موضعی است .
ثلاثون الفاًلغتنامه دهخداثلاثون الفاً. [ ث َ ن َ اَ فَن ْ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) سی هزار.
ثلاثه ٔ غسالهلغتنامه دهخداثلاثه ٔ غساله . [ ث َ ث َ ی ِ غ َس ْ سا ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سه پیاله ٔ شراب که بوقت صبح نوشند و آن شوینده ٔ غمها و شوینده ٔ فضول تن و مزیل کدورت بشریات باشد. (غیاث اللغة از کشف و مدار و مؤید) : ساق
ثلاثاءلغتنامه دهخداثلاثاء. [ ث َ / ث ُ ] (ع اِ) روز سه شنبه ، بر یهودان این روز مبارک است . (غیاث اللغه ). ثُلثاء. ج ، ثلاثاوات .
حرکات ثلاثلغتنامه دهخداحرکات ثلاث . [ ح َ رَ ت ِ ث َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فتحه ، ضمه ، کسره . یا زبر، پیش ، زیر. مقابل سکون و جزم . حروف مصوته . رجوع به حرف مصوت و فتحه و زبر وکسره و زیر و ضمه و پیش و نیز رجوع به اعراب شود.
جهات ثلاثلغتنامه دهخداجهات ثلاث . [ ج ِ ت ِ ث َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طول و عرض و عمق را نامند که خواه متقاطع بر زوایای قائمه باشند یا نباشند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به جهات شود.
اثلاثلغتنامه دهخدااثلاث . [ اَ/اِ ] (اِخ ) نام موضعی است و در مثل ذیل آمده است : لکن َّ بالاثلاث لحم ٌ لایُظلَّل ؛ و آن قول بیهس ملقب به نعامه از مردم فزاره است . او هفتمین از برادران خویش بود و طایفه ای از بنی اشجع آنان را غارت کردند و شش تن از برادران وی بکش
اثلاثلغتنامه دهخدااثلاث . [ اِ ] (ع مص ) سه شدن . (منتهی الارب ). سه گشتن . (تاج المصادر): اَثلث القوم ؛ سه شدند قوم .