ثنویفرهنگ فارسی عمیدمعتقد به دو اصل و مبدٲ خیر و شر؛ معتقد به دو خدا یا دو صانع برای عالم؛ دوگانهپرست؛ دوآلیست.
ثنویلغتنامه دهخداثنوی . [ ث َ ن َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد. || منسوب به ثنویة قائلین بدو اصل : کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزداگر چه هست موحد یکی است با ثنوی . سوزنی .از ثنای توبسی ب
ثنویلغتنامه دهخداثنوی . [ ث َوا ] (ع اِ) سروپای شتر قمار. || اسم است استثنا را، و هر چه که آن را استثنا کنند. ثُنیا.
کِشنگtonusواژههای مصوب فرهنگستانانقباض خفیف و پیوستۀ عضله که در عضلات اسکلتی باعث حفظ وضعیت ظاهری بدن میشود و به بازگشت خون به قلب کمک میکند
تنوءلغتنامه دهخداتنوء. [ ت ُ ] (ع مص ) به جائی مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مقیم شدن در شهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث : من تناء ارض العجم فعمل بنیروزهم و مهرجانهم حشر معهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تنویلغتنامه دهخداتنوی . [ ت َ ن َوْ وی ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصد کردن چیزی . (از اقرب الموارد).
ثنویتفرهنگ فارسی عمید۱. اعتقاد به دو اصل و مبدٲ خیر و شر؛ اعتقاد به دو خدا یا دو صانع برای عالم؛ دوگانهپرستی؛ دوآلیسم.۲. عقیدهای فلسفی که عالم را مرکب از دو اصل میداند.
ثنویهفرهنگ فارسی عمیدگروهی که قائل به دو مبدٲ خیر و شر هستند؛ معتقدان به ثنویت. Δ بعضی از نویسندگان اسلامی مانویه و مزدکیه را از این گروه دانسته و آنها را اصحاب اثنین هم خواندهاند.
ثنویةلغتنامه دهخداثنویة. [ ث َ ن َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ثَنَوی . قول به دو اصل . || (مص جعلی ، اِ) شرک . || گروهی که به دو خدا قائلند. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: فرقه ای از کفار هستند که به دو آفریدگار قائل شده اند. میگویند ما در این جهان نیکیها و بدیهای بسیاری مشاهده میکنیم . و با
موحدیلغتنامه دهخداموحدی . [ م ُ وَح ْ ح ِ ] (حامص ) صفت موحد. یکتاپرستی . یگانه پرستی . اعتقاد به وجود خدای یگانه : موحدی است گذشتن ز ملت ثنوی ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود. سوزنی .و رجوع به موحد شود.
ثنیالغتنامه دهخداثنیا. [ ث ُ / ث َ ] (ع اِ) ثنوی . || سر و پاهای شتر قمار. || اسم است استثنا را و هر چه که آنرا استثنا کنند.
یزدانفرهنگ نامها(تلفظ: yazdān) خداوند ، ایزد ؛ (در ادیان) در مذاهب ثنوی ، خدای خیر و نیکی ، ایزد مقابلِ اهریمن . [یزدان در اصل جمع یزد (= ایزد) است. در فارسی دری نیز مفرد به شمار آمده و در ترجمهی ' الله ' به کار رفته است]. ← ایزد .
اعتقاد مذهبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب مذهبی، ایمان، باور، اسلام، اسلامیت، بنیادگرایی سایرادیان: دین یهود، مسیحیت، دین زرتشت، آیین اهورامزدا، مذهب ثنوی، مذهب بودایی، بودائیسم (بودیسم)، هندویی، شینتو، مذهب کنفوسیوس، مانویت
دوبینلغتنامه دهخدادوبین . [ دُ ] (نف مرکب ) دوبیننده . کاژ. کژ. کلیک . کژچشم . چپ . احدر. کلک . احول . لوچ .که چشم وی یک چیز را دو بیند. کلاژه . کج بین . لوش . آنکه یک چیز را دو بیند. (یادداشت مؤلف ) : احول از چشم دوبین در طمع خام افتاد. حافظ.
ثنویتفرهنگ فارسی عمید۱. اعتقاد به دو اصل و مبدٲ خیر و شر؛ اعتقاد به دو خدا یا دو صانع برای عالم؛ دوگانهپرستی؛ دوآلیسم.۲. عقیدهای فلسفی که عالم را مرکب از دو اصل میداند.
ثنویهفرهنگ فارسی عمیدگروهی که قائل به دو مبدٲ خیر و شر هستند؛ معتقدان به ثنویت. Δ بعضی از نویسندگان اسلامی مانویه و مزدکیه را از این گروه دانسته و آنها را اصحاب اثنین هم خواندهاند.
ثنویةلغتنامه دهخداثنویة. [ ث َ ن َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ثَنَوی . قول به دو اصل . || (مص جعلی ، اِ) شرک . || گروهی که به دو خدا قائلند. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: فرقه ای از کفار هستند که به دو آفریدگار قائل شده اند. میگویند ما در این جهان نیکیها و بدیهای بسیاری مشاهده میکنیم . و با
حسن کثنویلغتنامه دهخداحسن کثنوی . [ ح َ س َ ن ِ ک َ ن َ ] (اِخ ) ابن علی یزدی کثنوی حایری . درگذشته ٔ 1297 هَ . ق . او راست : انوار الشهاده و انوار الهدایة و جز آن . (ذریعه ج 2 ص 430 و ج <span cla
مثنویلغتنامه دهخدامثنوی . [ م َ ن َ وی ی / ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به مثنی که اسمی است معدول از اثنین اثنین که ترجمه ٔ آن به فارسی دودو باشد. (غیاث ) (از آنندراج ). || (اِ) شعری که در هر بیت آن دو قافیه علی حده باشد لهذا ابیات مختلف القوافی را مثنوی نام کرده
مثنویفرهنگ فارسی عمید۱. شعری که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد و قافیۀ مصراع دوم آن نظیر قافیۀ مصراع اول باشد.۲. منظومهای که در این قالب سروده شده باشد: مثنوی معنوی.
مثنویفرهنگ فارسی معین(مَ نَ) [ ع . ] (اِ.) مزدوج ، دو دو، شعر متحدالوزنی که هر یک از ابیات آن دارای قافیة مخصوص به خود باشد.