ثوابلغتنامه دهخداثواب . [ ] (اِخ ) مردی صاحب تدبیر و شجاعت وزیر حضرت داود قاتل شلوم بن داود که به دست سلیمان بقتل رسید. (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 43).
ثوابلغتنامه دهخداثواب . [ ث َ وْ وا ] (اِخ ) نام مردی که او را به اطاعت مثل زنند: اطوع من ثواب . گویند او بسفری یا جنگی رفت و مفقودالخبر گردید و زن وی نذر کرد که اگر بازآیدمهار در بینی او کرده کشان تا مکه برد و او چون بازآمد و نذر زن بدانست هم بدان صورت بزیارت خانه شد.
ثوابلغتنامه دهخداثواب . [ ث َوْ وا ] (اِخ ) ابن حزابة. نام او در کتب آمده است . (منتهی الارب ). و همچنین نام پسرش قتیبة. (تاج العروس ).
توائبلغتنامه دهخداتوائب . [ ت َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تائب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تائب شود.
توابلغتنامه دهخداتواب . [ ت َوْ وا ] (ع ص ) نعت است از توبه بمعنی بازگشتن از گناه ، و بمعنی مهربان شدن خدای بر کسی ، یقال : هو تواب علی عباده . (منتهی الارب ). توبه پذیرنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ابوالفتوح رازی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (السامی فی الاسامی از یادداشت ایضاً). توبه پذیر.
توابفرهنگ فارسی عمید۱. بازگشتکننده از گناه؛ توبهکننده.۲. بخشایندۀ گناه؛ ارزانیدارندۀ توبه؛ توبهپذیرنده.۳. (اسم، صفت) از صفات باریتعالی.
ثوابتفرهنگ فارسی عمیدستارههایی که قدما آنها را ثابت میپنداشتند ولی با چشم مسلح میتوان حرکت آنها را دید.
ثوابتلغتنامه دهخداثوابت . [ ث َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثابتة . تمام ستارگان جز هفت ستاره ٔ سیاره . ستارگان آرمیده . ستارگان یابانی . ستارگان بیابانی . نجوم ثابته ، خلاف سیارات و از آن رو آنان را ثوابت گویند که حرکت آنان در نظر ما یا نامشهود و یا نسبت بسیارات نهایت بطی ٔ باشد. و ثوابت را قدما در
ثوابتفرهنگ فارسی عمیدستارههایی که قدما آنها را ثابت میپنداشتند ولی با چشم مسلح میتوان حرکت آنها را دید.
ثوابتلغتنامه دهخداثوابت . [ ث َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثابتة . تمام ستارگان جز هفت ستاره ٔ سیاره . ستارگان آرمیده . ستارگان یابانی . ستارگان بیابانی . نجوم ثابته ، خلاف سیارات و از آن رو آنان را ثوابت گویند که حرکت آنان در نظر ما یا نامشهود و یا نسبت بسیارات نهایت بطی ٔ باشد. و ثوابت را قدما در
اثوابلغتنامه دهخدااثواب . [ اَث ْ ] (ع اِ) ج ِ ثوب . جامه ها : بسنده نیست ببزم تو گر فلک سازدز برگها دینار و ز ابرها اثواب . مسعودسعد.ابواب خزاین قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند و اجناس جواهر و نقود و اثواب آمده و مصلحت آن مهم و تق
اثوابلغتنامه دهخدااثواب . [ اِث ْ ] (ع مص ) پاداش دادن . || پرآب گردانیدن حوض . اثابة. (منتهی الارب ).