جاخسوکفرهنگ فارسی عمید= داس: ◻︎ ای خواجه با بزرگی و اَشغال چی تو را / برگیر جاخسوک و بر او میدرو حشیش (شهید بلخی: صحاحالفرس: جاخسوک).
جاخسوکلغتنامه دهخداجاخسوک . (اِ) داس را گویند که با آن غله درو کنند. (برهان قاطع) (انجمن آرا). وبهندی درانتی وهنسیا نامند. (آنندراج ) : ای خواجه گر بزرگی اشغال نی ترابردار جاخسوک و برو می دروحشیش . شهید (از انجمن آرا). به جاخسوک
جاخشوکلغتنامه دهخداجاخشوک . (اِ) داس . آلتی است که زراعت با آن درو کنند. (لغت فرس اسدی ) : ای خواجه گر بزرگی و اشغال نی ترابرگیر جاخشوک و برو می درو حشیش . دقیقی . رجوع به جاخسوک شود.
جاغسوکلغتنامه دهخداجاغسوک . (اِ) بر وزن و معنی جاخسوک است که داس غله درو کردن باشد. (برهان ). رجوع به جاخسوک شود.
جاخشوکلغتنامه دهخداجاخشوک . (اِ) داس . آلتی است که زراعت با آن درو کنند. (لغت فرس اسدی ) : ای خواجه گر بزرگی و اشغال نی ترابرگیر جاخشوک و برو می درو حشیش . دقیقی . رجوع به جاخسوک شود.