جالینوسلغتنامه دهخداجالینوس . (اِخ ) نام یکی از حکمای کرام . او طبیب هشتم است از طبیبان که هریک بیمثل زمان خود بوده اند اول ایشان اسقیلپیدس دوم غورس سوم مینوس چهارم برمانیدس پنجم افلاطون ششم اسقلیپیدس هفتم بقراط هشتم جالینوس است . وی خاتم مهر اطباء است . (آنندراج ). وی به جالینوس برغامسی و جالین
جالینوسفرهنگ فارسی عمیداز الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ بلبل همیسراید چون باربَد / قالوس و قفل رومی و جالینوس (عنصری: ۳۳۷).
جالینوسلغتنامه دهخداجالینوس . (اِ) نام نوائی است : بلبل همی سراید چون باربدقالوس و قفل و رومی و جالینوس .اسدی (لغت فرس ).
جالینوسلغتنامه دهخداجالینوس . (اِخ ) نام یکی از سرداران ایرانی که در جنگ با اعراب شرکت داشت و شکست خورد. (تاریخ گزیده ج 1 ص 174).
قبة جالینوسلغتنامه دهخداقبة جالینوس . [ ق ُب ْ ب َ ت ِ ] (اِخ ) جائی است در مصر. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
جالینوس العربلغتنامه دهخداجالینوس العرب . [ سُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) لقب محمدبن زکریای رازی فیلسوف و طبیعی دان و طبیب بزرگ ایران و عالم اسلامی . (تاریخ علوم عقلی ص 165). رجوع به محمدبن زکریا رازی شود.
جالینوس القلوزیلغتنامه دهخداجالینوس القلوزی . [ سُل ْ ق َ ] (اِخ ) همان جالینوس طبیب معروف یونانی است . رجوع به جالینوس شود.
جالینوس برغامسیلغتنامه دهخداجالینوس برغامسی . [ س ِ ب َ م ِ ] (اِخ ) همان جالینوس طبیب معروف یونانی است . رجوع به جالینوس شود.
جالینوس ثانیلغتنامه دهخداجالینوس ثانی . [ س ِ ] (اِخ ) لقب علاءالدین ابوالحسن علی بن حازم مکی قرشی است . رجوع به علاء الدین شود.
جالینوسیونلغتنامه دهخداجالینوسیون . [ سی یو ] (اِخ ) پیروان جالینوس طبیب معروف ، کسانی که طریقه ٔ جالینوس را در طب بکار بستند. منسوبان به جالینوس . (از عیون الانباء ج 1 ص 193).
قبة جالینوسلغتنامه دهخداقبة جالینوس . [ ق ُب ْ ب َ ت ِ ] (اِخ ) جائی است در مصر. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
جالینوس العربلغتنامه دهخداجالینوس العرب . [ سُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) لقب محمدبن زکریای رازی فیلسوف و طبیعی دان و طبیب بزرگ ایران و عالم اسلامی . (تاریخ علوم عقلی ص 165). رجوع به محمدبن زکریا رازی شود.
جالینوس القلوزیلغتنامه دهخداجالینوس القلوزی . [ سُل ْ ق َ ] (اِخ ) همان جالینوس طبیب معروف یونانی است . رجوع به جالینوس شود.
جالینوس برغامسیلغتنامه دهخداجالینوس برغامسی . [ س ِ ب َ م ِ ] (اِخ ) همان جالینوس طبیب معروف یونانی است . رجوع به جالینوس شود.
رأس البغللغتنامه دهخدارأس البغل . [ رَءْ سُل ْ ب َ ] (اِخ ) لقب جالینوس طبیب و آن غیر از جالینوس طبیب معروف است . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
غالینوسلغتنامه دهخداغالینوس . (اِخ ) گالین . گالنوس یا جالینوس . صاحب انجمن آرا آرد: نام حکیمی که در حکمت طبیعی مشهور بوده :ای تو افلاطون و جالینوس ما. مولوی .جالینوس معرب آن است و غالینوس بزبان یونانی بمعنی غذای اول است که شیر باشد و وجه تسمیه ٔ آن اینکه چنانکه
اغلوقنلغتنامه دهخدااغلوقن . [ ] (اِخ ) فیلسوف و طبیب معاصر جالینوس است . جالینوس با این دانشمند مناظراتی داشته و بوسیله ٔ مکاتبه از وی استفادت میبرده است . (از تاریخ الحکماء قفطی ص 125). و رجوع به عیون الانباء و فهرست آن شود.
جالینوس العربلغتنامه دهخداجالینوس العرب . [ سُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) لقب محمدبن زکریای رازی فیلسوف و طبیعی دان و طبیب بزرگ ایران و عالم اسلامی . (تاریخ علوم عقلی ص 165). رجوع به محمدبن زکریا رازی شود.
جالینوس القلوزیلغتنامه دهخداجالینوس القلوزی . [ سُل ْ ق َ ] (اِخ ) همان جالینوس طبیب معروف یونانی است . رجوع به جالینوس شود.
جالینوس برغامسیلغتنامه دهخداجالینوس برغامسی . [ س ِ ب َ م ِ ] (اِخ ) همان جالینوس طبیب معروف یونانی است . رجوع به جالینوس شود.
جالینوس ثانیلغتنامه دهخداجالینوس ثانی . [ س ِ ] (اِخ ) لقب علاءالدین ابوالحسن علی بن حازم مکی قرشی است . رجوع به علاء الدین شود.
جالینوسیونلغتنامه دهخداجالینوسیون . [ سی یو ] (اِخ ) پیروان جالینوس طبیب معروف ، کسانی که طریقه ٔ جالینوس را در طب بکار بستند. منسوبان به جالینوس . (از عیون الانباء ج 1 ص 193).
قبة جالینوسلغتنامه دهخداقبة جالینوس . [ ق ُب ْ ب َ ت ِ ] (اِخ ) جائی است در مصر. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).