لغتنامه دهخدا
جامح . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جُموح و جِماح . (اقرب الموارد). اسب توسنی کننده . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). سرکشی کننده . (آنندراج ). اسب سرکش و شرور. (ناظم الاطباء). توسن سرکش . || خودرای شونده . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || شتاب کننده <span class="h