جاهلیلغتنامه دهخداجاهلی . [ هَِ ] (حامص ) نادانی . نابخردی . کودنی : آری بجاهلی نتوان کرد مهتری . فرخی .هر آنکس که عیبش نگویند پیش هنر داند از جاهلی عیب خویش .سعدی .
جاهلیلغتنامه دهخداجاهلی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب بجاهلیت . آنکه یا آنچه در عهد جاهلیت بوده است . - عهد جاهلی ؛ دوره ٔ عرب قبل از اسلام .
جاهلی کردنلغتنامه دهخداجاهلی کردن . [ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جوانی کردن . خود را به جوانی زدن . خویشتن را جاهل و جوان نمودن . نادانی ناشی از شباب : چگونه پیر جوانی و جاهلی نکنددر این قضیه که گردد جهان پیر جوان .سعدی .
جوالیلغتنامه دهخداجوالی . [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جالیة. رجوع به جالیه شود. || مال جوالی ؛ سرانه ای که از جلای وطن کنندگان گرفتندی و آنرا مال الجماجم نیز گفتندی . و سپس بهر جزیه ای اطلاق گردید. (اقرب الموارد). رجوع به جالیة شود.
زوالیلغتنامه دهخدازوالی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کازرون است که 134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
بی زوالیلغتنامه دهخدابی زوالی . [ زَ ] (حامص مرکب ) حالت بی زوال . جاودانگی . خلود : اختر عشق را بطالع من صفت بی زوالی افتاده ست .خاقانی .
اعجب جاهلالغتنامه دهخدااعجب جاهلا. [ اَ ج َ ب ِ هَِ ] (اِخ ) لقب مردی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لقب مردی است مانند «تأبط شراً». (از تاج العروس ).
جاهلیتفرهنگ فارسی عمید۱. دورۀ پیش از اسلام در عربستان و احوال عرب در آن زمان که دورۀ بتپرستی بود.۲. [مجاز] دورۀ جهل و نادانی.
جاهلیتلغتنامه دهخداجاهلیت . [ هَِ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِ مص ) حالت نادانی . (اقرب الموارد) : یظنون باللّه غیرالحق ظن الجاهلیة یقولون هل لنا من الامر من شی ٔ. (قرآن کریم 154/3).افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من اﷲ حکماً. (قرآن <span cla
جاهلیتفرهنگ فارسی معین(هِ یَّ) [ ع . جاهلیة ] (مص جع .) 1 - نادانی . 2 - دورة پیش از اسلام که عرب بت پرستی می کرد.
جاهلی کردنلغتنامه دهخداجاهلی کردن . [ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جوانی کردن . خود را به جوانی زدن . خویشتن را جاهل و جوان نمودن . نادانی ناشی از شباب : چگونه پیر جوانی و جاهلی نکنددر این قضیه که گردد جهان پیر جوان .سعدی .
جاهلیتفرهنگ فارسی عمید۱. دورۀ پیش از اسلام در عربستان و احوال عرب در آن زمان که دورۀ بتپرستی بود.۲. [مجاز] دورۀ جهل و نادانی.
جاهلیتلغتنامه دهخداجاهلیت . [ هَِ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِ مص ) حالت نادانی . (اقرب الموارد) : یظنون باللّه غیرالحق ظن الجاهلیة یقولون هل لنا من الامر من شی ٔ. (قرآن کریم 154/3).افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من اﷲ حکماً. (قرآن <span cla
جاهلی کردنلغتنامه دهخداجاهلی کردن . [ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جوانی کردن . خود را به جوانی زدن . خویشتن را جاهل و جوان نمودن . نادانی ناشی از شباب : چگونه پیر جوانی و جاهلی نکنددر این قضیه که گردد جهان پیر جوان .سعدی .
جاهلیت اولیلغتنامه دهخداجاهلیت اولی . [ هَِ لی ی َ ت ِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نادانی اول . نادانیی که در پیش بود: میان مفسران در مقصود از جاهلیت اولی اختلاف است ؛ برخی آنرا زمان ولادت ابراهیم دانند که زنان لباس از لؤلؤ میپوشیدند و در میان مردها بگردش میپرداختند و خود را بر آنان عرضه میکردند.