جاویدانلغتنامه دهخداجاویدان . (اِخ ) ابن سهرک . وی از مؤسسین اولیه ٔ خرمیان است که بعدهابه خرم دینان شهرت یافته اند بوده و مخدوم بابک خرمی است و بکوه بذ مقام داشت و در امر ریاست خرمیان با ابوعمران جدال کرد و عاقبت ابوعمران را بکشت و بیوه ٔ او بحیله بابک را که خادم شوهرش بود شوی خویش ساخت ووی را
جاویدانلغتنامه دهخداجاویدان . (ص ،ق ) همیشه . پاینده . دائم . (برهان ). جاودان . (ناظم الاطباء). جاوید. جاویدانه . جاودانه . جاود : گر همی خواهی که جاویدان بمانی ای پسردر میان این دو آتش خویشتن را چون پزی . ناصرخسرو.گفتی که کجا رفتند
جاودانفرهنگ فارسی عمید۱. پاینده؛ پایدار؛ همیشگی: ◻︎ وصال او ز عمر جاودان بِه / خداوندا مرا آن دِه که آن بِه (حافظ: ۸۳۸).۲. (قید) تا همیشه.۳. (قید) از مدتها پیش. * جاویدان
جاودانلغتنامه دهخداجاودان . [ وِ ] (ص ، اِ، ق ) مخفف جاویدان است . (برهان ). همیشه . دایم . (برهان ) (آنندراج ). همواره . باقی . پیوسته . (آنندراج ). همیشگی . (شرفنامه ). جاوید.جاویدان . جاودانه . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع بکلمات فوق شود. مؤبد. ابدی . پاینده . مخلد. خالد. جاودانی . پایدار <
جاویدانهالغتنامه دهخداجاویدانها. (اِخ ) نام قسمت زبده و برگزیده ٔ سپاهیان هخامنشی است و چون عده ٔ نفرات این دسته هیچگاه نمی کاست به جاویدان موسوم بودند. این سپاه غالباً در قلب جا میگرفتند و دلیرانه جنگیده و قلب لشکر دشمن را شکسته و پیش میرفتند. از سپاهیان هخامنشی تنها جاویدانها اسلحه ٔ دفاعی داشتن
جاویدانانلغتنامه دهخداجاویدانان . (اِخ ) نام دسته ای از سپاهیان دوره ٔ هخامنشی . رجوع به جاویدانها در همین لغت نامه و رجوع به ایران باستان شود.
جاویدانهلغتنامه دهخداجاویدانه . [ ن َ / ن ِ ] (ق ) جاویدان . همیشه . دایم . (برهان ). جاود. جاودان . جاوید.
جاویدانهالغتنامه دهخداجاویدانها. (اِخ ) نام قسمت زبده و برگزیده ٔ سپاهیان هخامنشی است و چون عده ٔ نفرات این دسته هیچگاه نمی کاست به جاویدان موسوم بودند. این سپاه غالباً در قلب جا میگرفتند و دلیرانه جنگیده و قلب لشکر دشمن را شکسته و پیش میرفتند. از سپاهیان هخامنشی تنها جاویدانها اسلحه ٔ دفاعی داشتن
جاویدان شدنلغتنامه دهخداجاویدان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دائمی شدن . ابدی بودن . خلود. رجوع به جاویدان شود.
جاویدان کردنلغتنامه دهخداجاویدان کردن . [ک َ دَ ] (مص مرکب ) دائمی ساختن . همیشگی و پیوسته ساختن . تخلید. رجوع به جاویدان و جاویدانه کردن شود.