جبرئیللغتنامه دهخداجبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ )(شیخ ...) ابن یحیی . یکی از رجال دربار مهدی خلیفه عباسی بود. در تاریخ بخارا و احوال و اشعار رودکی چنین آمده : مهدی که خلیفه بود وزیر شیخ جبرئیل بن یحیی را بجنگ مقنع فرستاد، او ببخارا شد و بدروازه ٔ سمرقندلشکرگاه زد تا بجنگ مقنع رود، حسین بن معاذ نزدی
جبرئیللغتنامه دهخداجبرئیل . [ ج ِ رَ ] (اِخ ) لغتی در جبرئیل . نام فرشته ٔ وحی . رجوع بجبرئیل شود. روح . ناموس . (از منتهی الارب ).
جبرئیللغتنامه دهخداجبرئیل . [ ج ِ رِ ] (اِخ ) لغتی است در جبرئیل . نام فرشته ٔ وحی . رجوع به جبرئیل شود.
جبرئیللغتنامه دهخداجبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) (شیخ ...) کردی . محدث است . مرحوم قزوینی در حاشیه ٔ ص 111 شدالازار چنین نویسد:شرح حالی از این شخص در هیچ جا نیافتم ولی یافعی درحوادث سنه ٔ 676 هَ .ق . که سال وفات یحیی بن شرف نواوی
جبرئللغتنامه دهخداجبرئل . [ ج ِ رِ ءِ ] (اِخ ) لغتی است در جبرئیل . نام فرشته ٔ وحی . رجوع به جبرئیل شود.
سادات جبرئیلیلغتنامه دهخداسادات جبرئیلی . [ ت ِ ج َ رَ ] (اِخ ) از سادات مرتضوی هزارجریب و از اعقاب سیدعمادند که در قرن نهم و دهم در هزارجریب مازندران حکومت داشته اند. از این خاندان اند سید روح اﷲ متوفی به سال : 927 و پسرش سید عبداﷲ متوفی به سال <span class="hl" dir="