جحودلغتنامه دهخداجحود. [ ج ُ ](ع مص ) انکار کردن با علم و دانست . (از منتهی الارب )(قطر المحیط) (آنندراج ) (اقرب الموارد). انکار کردن کسی را با دانستن این که حق او است . (از شرح قاموس ). انکار. (زوزنی ). منکر شدن . (یادداشت مؤلف ). نکیر.(منتهی الارب ). دیده و دانسته انکار کردن . (صراح و منتخ
جهودلغتنامه دهخداجهود. [ ج ُ ] (ص ، اِ) یهود. (دهار). یهودی . کلیمی . اسرائیلی : دگر دین موسی که خوانی جهودکه گوید جز این را نشاید ستود. فردوسی .بنگر بچه علم و فضل گشته ست یعقوب جهود و تو مسلمان . ناصرخسرو
جحود آوردنلغتنامه دهخداجحود آوردن . [ ج ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن . منکر شدن : جمله کوران را دوا کن جز حسودکز حسودی بر تو می آرد جحود. (مثنوی ).رجوع به جحود شود.
جحود کردنلغتنامه دهخداجحود کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار. مَری . (ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ).
جاحدلغتنامه دهخداجاحد. [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جحدو جحود. منکر. انکارکننده با وجود دانستن . انکارکننده ٔ حق کسی با علم به آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کُفْرُهُمْفرهنگ واژگان قرآنکفرشان (کلمه کفر در اصل به معناي پوشاندن است ،در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است که کفر در کتاب خدا برپنج قسم است ، اول کفر جحود (انکار) و جحود هم خود ، دو جور است (قلبي و زباني)، سوم کفر به ترک دستورات الهي ، چهارم کفر برائت و بيزاري (در عبارت"کفرنا بکم ، و بدا بيننا و بينکم العداوة و البغض
کنودلغتنامه دهخداکنود. [ ک ُ ] (ع مص ) ناسپاسی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) ناسپاسی . (غیاث ). ناسپاسی و حق ناسپاسی . (فرهنگ فارسی معین ) : جزاء جحود سزای کفر و کنود او تا ابدالاَّبدین بدو می رسانند.
جحود آوردنلغتنامه دهخداجحود آوردن . [ ج ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن . منکر شدن : جمله کوران را دوا کن جز حسودکز حسودی بر تو می آرد جحود. (مثنوی ).رجوع به جحود شود.
جحود کردنلغتنامه دهخداجحود کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار. مَری . (ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ).
مجحودلغتنامه دهخدامجحود. [ م َ ] (ع ص ) انکار کرده شده و قبول ناشده و نامسلم . (ناظم الاطباء). || در اصطلاح فقها بنده ای است که از مولایش اطاعت نمی کند. (فرهنگ علوم نقلی سیدجعفر سجادی ).