جرافلغتنامه دهخداجراف . [ ج َرْ را ] (ع ص ) مردی که همه ٔ طعام را خورد. (آنندراج ). || سخت جرف و بسیارجرف . (از اقرب الموارد).
جرافلغتنامه دهخداجراف . [ ج ِ ] (ع اِ) نوعی پیمانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جُراف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جرافلغتنامه دهخداجراف . [ ج ُ / ج ِ ] (ع ص ، اِ) نوعی از پیمانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) : کیل عداء بالجراف القنقل من صبرة مثل الکثیب الاهیل . راجز (از اقرب الموارد).</p
زرافلغتنامه دهخدازراف . [ زَ ] (از ع ، اِ) جانوری است که آن را زرافه و شترگاوپلنگ خوانند چه گویند سر و گردن او مانند شتر، دست و پای او همچون دست و پای گاو و بدن او به پلنگ می ماند. (برهان ). حیوانی که آن را اشترگاوپلنگ گویند... در نفایس الفنون مسطور است که او را دو شاخ باشد، مثل شاخ آهو سیاه
زرایولغتنامه دهخدازرایو. [ زِ /زَ وْ ] (اِ) نقاب . برقع. (براهین العجم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نقاب و روبند را گویند . (برهان ) (آنندراج ). نقاب بود. (جهانگیری ). روبنده و نقاب زن . (ناظم الاطباء) : نقاب شام برافکند نوعروس ختن <
جرافزلغتنامه دهخداجرافز. [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ) سطبر بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد از قاموس ) (ناظم الاطباء).
جرافسلغتنامه دهخداجرافس . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) مرد باقوت درشت خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتر بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || شیر درنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شیر شکرنده . (از اقرب الموارد). جِرفاس . (اقرب الموارد) (
جرافشلغتنامه دهخداجرافش . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) مرد بزرگ یا بزرگ پهلو. (منتهی الارب ). مرد عظیم الجثه و درشت پهلو. (ناظم الاطباء). مرد بزرگ پهلو یا مطلق مرد بزرگ . (از ذیل اقرب الموارد). بزرگ پهلو. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ).
جرافضلغتنامه دهخداجرافض . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ) گران جسم . سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ).
جرافیسلغتنامه دهخداجرافیس . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جِرفاس ، به معنی مرد باقوت و درشت خلقت . (از منتهی الارب ). رجوع به جِرفاس شود.
اجرافلغتنامه دهخدااجراف . [ اِ ] (ع مص ) رسیدن سیل جُراف : اَجرَف المکان ؛ رسیدن آن را سیل جُراف [ یعنی سیل که همه چیز را برد ] . (منتهی الارب ). || جَرْف چرانیدن شتران را. (منتهی الارب ).
غرافلغتنامه دهخداغراف . [ غ ِ ](ع اِ) پیمانه ای است بزرگ . (منتهی الارب ). پیمانه ٔ بزرگی مانند جراف است . قَنْقَل . (از اقرب الموارد).
سحبانلغتنامه دهخداسحبان . [ س َ ] (ع ص ) نیک برنده و کشنده ٔ هر چیز. (منتهی الارب ). جَرّاف . (اقرب الموارد). || باقی آب در مشک . (مهذب الاسماء) (دهار).
هبلعلغتنامه دهخداهبلع. [ هَِ ل َ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار بزرگ لقمه ٔ فراخ گلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). از ماده بلع و هاء در آن زائد است . (تاج العروس ). هبلاع : وضع الخزیر فقیل این مجاشعفشحا جحافله جراف هبلع. <p class="
پیمانهلغتنامه دهخداپیمانه . [ پ َ/ پ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) هرچه بدان چیزی پیمایند. چیزی که غله و جز آن بدان کیل کنند. ظرفی که بدان چیزها پیمایند. (برهان ). منا. صاع . صواع . کیله . معیار. عدل .مکیل . مکیله . مقلد. (منتهی الارب ).
جرافزلغتنامه دهخداجرافز. [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ) سطبر بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد از قاموس ) (ناظم الاطباء).
جرافسلغتنامه دهخداجرافس . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) مرد باقوت درشت خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتر بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || شیر درنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شیر شکرنده . (از اقرب الموارد). جِرفاس . (اقرب الموارد) (
جرافشلغتنامه دهخداجرافش . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) مرد بزرگ یا بزرگ پهلو. (منتهی الارب ). مرد عظیم الجثه و درشت پهلو. (ناظم الاطباء). مرد بزرگ پهلو یا مطلق مرد بزرگ . (از ذیل اقرب الموارد). بزرگ پهلو. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ).
جرافضلغتنامه دهخداجرافض . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ) گران جسم . سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ).
جرافیسلغتنامه دهخداجرافیس . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جِرفاس ، به معنی مرد باقوت و درشت خلقت . (از منتهی الارب ). رجوع به جِرفاس شود.
اجرافلغتنامه دهخدااجراف . [ اِ ] (ع مص ) رسیدن سیل جُراف : اَجرَف المکان ؛ رسیدن آن را سیل جُراف [ یعنی سیل که همه چیز را برد ] . (منتهی الارب ). || جَرْف چرانیدن شتران را. (منتهی الارب ).
ام الجرافلغتنامه دهخداام الجراف .[ اُم ْ مُل ْ ج َرْ را ] (ع اِ مرکب ) سپر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد، ذیل جرف ) (ناظم الاطباء). || دلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد ذیل جرف ). سطل . (ناظم الاطباء).