زرغونلغتنامه دهخدازرغون . [ زَ ] (اِخ ) موضعی بماوراءالنهر. ظاهراً قریه ای از اعمال نخشب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دی جانب زرغون به یکی راه گذر برافتاد دو چشمم به یکی طرفه پسر بر.سوزنی (یادداشت ایضاً).
جرغونلغتنامه دهخداجرغون . [ ج َ ] (اِ) جَرغول . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به جرغول شود.