جریملغتنامه دهخداجریم . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) گناهکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). جارِم . (متن اللغة). رجوع به جارم شود. || فراهم آورنده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خرما یا انگور بریده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الا
زرملغتنامه دهخدازرم . [ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعنی بدهان گذاشتن ، قرار دادن در دهان آورده است . رجوع به همین کتاب ج 1 ص 589 شود.
زرملغتنامه دهخدازرم . [ زَ ] (اِ) پیر فرتوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). و در مؤید زربان (به بای موحده ) گفته . (فرهنگ رشیدی ). پیر بود. (اوبهی ). پهلوی «زرمان » (پیری ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : انگست چو زرمان تهی از عشق گران است
زرملغتنامه دهخدازرم . [ زَ ] (اِخ ) رودی که در دجله می ریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
جریمةلغتنامه دهخداجریمة. [ ج َ م َ ] (ع اِ) گناه . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار شر. (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (دهار). گناه . جنایت . یقال : «اخذ زید بجریمته ».(از اقرب الموارد). جرم . ذنب . اثم . جریمت . ج ، جَرائم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (متن اللغة) :</s
جریمتلغتنامه دهخداجریمت . [ ج َ م َ ] (ع اِ) جریمة. گناه : مثال داد تا کنیزک را که جریمت و تهمت به شاهزاده اضافت کرده بود و به جنایت و بی دیانتی منسوب گردانیده ، فضیحت و رسوای خلق گردانند. (سندبادنامه ص 322). رجوع به جریمة شود.
جریمةلغتنامه دهخداجریمة. [ ج َ م َ ] (اِخ ) ابن جازم . از ارکان دولت و امنای هارون الرشید بود. (از حبیب السیر چ تهران ص 284).
جريمةدیکشنری عربی به فارسیجنايت , گناه , جرم , تقصير , تبه کاري , بزه , جنايتکاري , بدکاري , خيانت , شرارت
جریمهفرهنگ فارسی عمید۱. پولی که از مجرم گرفته میشود؛ مجازات نقدی.۲. [مجاز] مجازات.۳. [قدیمی] گناه؛ بزه.
جراملغتنامه دهخداجرام . [ ج ُ ] (ع اِ) خرمای خشک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَرام . جَریم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هسته . (از اقرب الموارد). جُرام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَریم . (اق
جراملغتنامه دهخداجرام . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جریم ، به معنی بزرگ تن کلانسال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس ). || (مص ) درودن بار خرما را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). انداختن نخل .(از اقرب الموارد). صرام النخل . (شرح قاموس ). جَرام . (منتهی الارب ) (اقرب الم
گناهکارلغتنامه دهخداگناهکار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) بزهمند و سیاهکار و عاصی . (آنندراج ). بزه کار. اهمند. تباه کار. تبه کار. آثِم . اَثیم . اَثوم . جارِش . جافی . جَریم . مُجرِم . (منتهی الارب ). جائِب .(ناظم الاطباء). حارِج . حَرِج . (منتهی الارب ). خاطِی .(دهار). عاصی . مُذنِب . مُسی ٔ. مُقَصِّر. (
جریمةلغتنامه دهخداجریمة. [ ج َ م َ ] (ع اِ) گناه . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار شر. (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (دهار). گناه . جنایت . یقال : «اخذ زید بجریمته ».(از اقرب الموارد). جرم . ذنب . اثم . جریمت . ج ، جَرائم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (متن اللغة) :</s
جریمی قلندرلغتنامه دهخداجریمی قلندر. [ ] (اِخ ) مؤلف مجالس النفائس آرد: طالب علمی بوده از ولایت سمرقند و شعر او ترکی است . مطلع یکی از اشعار وی این است :نیجه بیغلای شمع دیک هجر نیکد دایارم کیجه لارآه کیم گوید وردی داغ انتظارم کیجه لار.(ازمجالس النفائس ص <span class="hl
جریمتلغتنامه دهخداجریمت . [ ج َ م َ ] (ع اِ) جریمة. گناه : مثال داد تا کنیزک را که جریمت و تهمت به شاهزاده اضافت کرده بود و به جنایت و بی دیانتی منسوب گردانیده ، فضیحت و رسوای خلق گردانند. (سندبادنامه ص 322). رجوع به جریمة شود.
جریمه دارلغتنامه دهخداجریمه دار. [ ج َ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) گناهکار. مذنب . مجرم . آنکه جرم دارد: مگر ما جریمه داریم ؟
جریمةلغتنامه دهخداجریمة. [ ج َ م َ ] (اِخ ) ابن جازم . از ارکان دولت و امنای هارون الرشید بود. (از حبیب السیر چ تهران ص 284).
تجریملغتنامه دهخداتجریم . [ ت َ ] (ع مص ) تمام شدن سال . (تاج المصادر بیهقی ). تمام کردن سال . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بیرون آمدن از چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پاره پاره کردن چیزی . (از اقرب الموارد) (از ق