جساسةلغتنامه دهخداجساسة.[ ج َس ْ سا س َ ] (ع ص ) تأنیث جَسّاس ، بمعنی بسیار تجسس کننده ٔ اخبار. (از ذیل اقرب الموارد). || (اِخ ) جانوری است که در جزایر باشد و تجسس اخبار کرده به دجال رساند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دابه ای است در جزایر دریا که اخبار را بدست آورده و به دجال می
جاسوسیلغتنامه دهخداجاسوسی . (حامص ) خبرپرسی . عمل آنکه جاسوس است : سلیمان چون بپادشاهی نشست اول چیزی که بنهاد در طلب کردن مملکت آن که مرغان را به جاسوسی معین گردانید. (قصص الانبیاء ص 161). اتفاقاً بتهمت جاسوسی گرفتار آمد. (گلستان ).-
جساسةلغتنامه دهخداجساسة.[ ج َس ْ سا س َ ] (ع ص ) تأنیث جَسّاس ، بمعنی بسیار تجسس کننده ٔ اخبار. (از ذیل اقرب الموارد). || (اِخ ) جانوری است که در جزایر باشد و تجسس اخبار کرده به دجال رساند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دابه ای است در جزایر دریا که اخبار را بدست آورده و به دجال می
جساسلغتنامه دهخداجساس . [ ج َس سا ] (ع ص ) بسیار تجسس کننده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار تفحص کننده . (از اقرب الموارد). بسیار پژوهنده . کنجکاو. (یادداشت مؤلف ). || شیر چنگل زننده در شکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر چنگل زده در شکار. (ناظم الاطباء). شیر که چنگال در ش