جغوربغورلغتنامه دهخداجغوربغور. [ ج َ ب َ ] (اِ مرکب ) جغربغر. قلیه پیتی . حسرت الملوک . خوراکی است که از سرخ کردن جگر و دل و قلوه ٔ خردکرده وپیاز در روغن میپزند. رجوع به چغربغر و حسرت الملوک شود. در پایان دیوان ابواسحاق اطعمه در شرح اصطلاحات دیوان ، حسرت الملوک بمعنی بریان دل و جگر آمده است .
جغوربغورفرهنگ فارسی عمید١. غذایی که از جگر گوسفند، گاو، یا مرغ و همچنین پیاز، روغن، سیبزمینی، و رُب تهیه میشود؛ جغور؛ حسرةالملوک.٢. (صفت) [مجاز] زشت، ناهماهنگ، و آشفته.
جغربغرلغتنامه دهخداجغربغر. [ ج َ غ ُ ب َ غ ُ ] (اِ مرکب ) جغوربغور. جگر و دل و قلوه ٔ گوسفند را که خردکرده و با پیاز در روغن سرخ کرده باشند. قلیه پیتی . حسرت الملوک . رجوع به جغوربغور و حسرت الملوک شود.
جیر و ویرلغتنامه دهخداجیر و ویر. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) طعامی که از روده ٔ سرخ کرده و جگر گوسفند و پیازداغ کنند و فقرا آنرا نانخورش سازند. جغوربغور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ صوت ) در تداول ، سر و صدا: جیر و ویر کردن ؛ سر و صدا راه انداختن . داد و بیداد، هیاهو کردن . || حکایت صوت گنج
پتیلغتنامه دهخداپتی . [ پ َ ] (ص ) در تداول عامه ، ساده . تنها. تهی . خالی . بی خورش . خشک . کفْت ْ: نان پتی ، قفار. نان تهی . نان خالی . خبز کفت . (منتهی الارب ). آب ِ پتی ؛ آب ِ تهی . آب ِ خالی . آب ِ محض . دوغ پتی ؛ دوغ بی کره و روغن و بسیار آب . || برهنه . عور. روت : پاپتی .- <span c
حسرت الملوکلغتنامه دهخداحسرت الملوک . [ ح َ رَ تُل ْ م ُ ] (اِمرکب ) دلمه ٔ مونبار است و آن دلمه (طلمه ) بوده است که از قیمه ریزه ٔ گوشت و برنج پخته پر میکرده اند و نامهای دیگر آن : حسیبک و حسیب الملوک و حسیب بزغاله و جنبل و بریان الفقرا بوده . لکن امروز خرده ٔ جگر و شش وگُرده (قلوه ) و دل با پیاز د