جلودارلغتنامه دهخداجلودار. [ ج ِ ل َ ] (نف مرکب ) نوکری که عنان اسب و غیره را گرفته مقدم آن میرود. || کسی که چندین اسب و قاطر بارکش دارد و بکرایه میدهد و چاروادارها زیر دست دارد. (فرهنگ نظام ). رجوع به جلو شود.
جلودارفرهنگ فارسی معین(جُ لُ) [ تر - فا. ] (ص فا. اِمر.) 1 - کسی که زمام اسب ارباب خود را در دست گرفته راه برد. 2 - طلایه ، پیش قراول . ؛ ~ کسی بودن توان مبارزه با آن کس را داشتن .
جِلُوْدارگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی رئیس ، رهبر ، فرمانده ، صاحب فکر و عمل ، اندیشمند و پیشقدم ، سرلشکر
جلودارلولغتنامه دهخداجلودارلو. [ ج ِ ل ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد واقع در 24500گزی باختر آغ کند و 4هزارگزی شوسه ٔ هروآباد - میانه . موقعجغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مایل بگرمی مال
جلوداریlead-out/lead outواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که در آن دوچرخهسوار، درحالیکه با سرعت میراند، به همتیمی خود اجازه میدهد در باد او بخوابد تا بتواند برای سرعترانی پایانی آماده شود
جلودارلوواژهنامه آزاد(آذری) نام خانوادگی طایفه ای از ترک زبانان که حدود 150 سال پیش از منطقۀ قره باغ به دشت مغان مهاجرت کرده اند و در خور خور و چالما ساکن شده اند.
جلودارلولغتنامه دهخداجلودارلو. [ ج ِ ل ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد واقع در 24500گزی باختر آغ کند و 4هزارگزی شوسه ٔ هروآباد - میانه . موقعجغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مایل بگرمی مال
جلوداریlead-out/lead outواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که در آن دوچرخهسوار، درحالیکه با سرعت میراند، به همتیمی خود اجازه میدهد در باد او بخوابد تا بتواند برای سرعترانی پایانی آماده شود
جلودارلوواژهنامه آزاد(آذری) نام خانوادگی طایفه ای از ترک زبانان که حدود 150 سال پیش از منطقۀ قره باغ به دشت مغان مهاجرت کرده اند و در خور خور و چالما ساکن شده اند.