جلگهلغتنامه دهخداجلگه . [ ج ُ گ َ / گ ِ ] (اِ) زمین مسطح دارای گیاه . (فرهنگ نظام ). زمین هموار و دشت و هامون . (ناظم الاطباء). || ملک و کشور. (ناظم الاطباء).
جلگهلغتنامه دهخداجلگه . [ ج ُ گ ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای حومه ٔ خاوری شهرستان گلپایگان . این دهستان در جنوب خاوری شهرستان گلپایگان واقع شده و حدود آن بشرح زیر است : از شمال بدهستان کنار رودخانه ، از جنوب بخونسار از خاور به بخش میمه از باختر به پشتکوه . موقع طبیعی آن جلگه و هوای آن معتد
زلحلغتنامه دهخدازلح . [ زَ ] (ع مص ) چشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (ص ) باطل و هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باطل . (اقرب الموارد).
زلحلغتنامه دهخدازلح . [ زُ ل ُ ] (ع اِ) کاسه های بزرگ فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زلعلغتنامه دهخدازلع. [ زَ ] (ع مص ) ربودن چیزی را به فریب . || سوختن پای کسی را به آتش . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خارج کردن آب از چاه . (از اقرب الموارد). || شکافته شدن قدم و پشت دست .(از تاج المصادر بیهقی ). شکافته شدن ظاهر و باطن قدم و شکافته شدن
زلعلغتنامه دهخدازلع. [ زَ ل َ ] (ع اِمص ) کفتگی پای و ظاهر پنجه یا شکافتگی پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کفتگی باطن قدم . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
جلگه افشارلغتنامه دهخداجلگه افشار. [ ج ُ گ ِ اَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش اسدآباد شهرستان همدان است . این دهستان در قسمت مرکزی بخش قرار دارد و محدود است از شمال بدهستان چهاردولی اسدآباد و از باختر بدهستانهای کلیایی و فارسینج و از جنوب به بخش کنگاور و شهرستان تویسرکان و از خاور بدهستان خرم ر
تحت جلگهلغتنامه دهخداتحت جلگه . [ ت َ ت ِ ج ُ گ ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. این دهستان در باختر بخش حومه ٔ جنوب شوسه ٔ عمومی مشهد - تهران و شمال جاده ٔقدیمی نیشابور به سبزوار قرار دارد و از 57 آبادی تشکیل یافته و در حدود <span class="
جلگه خلج بالالغتنامه دهخداجلگه خلج بالا. [ ج ُ گ ِ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاگریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع در 9هزارگزی شمال ملاوی و کنار خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری ومالاریایی است . سکنه ٔ آن <sp
جلگه خلج بالالغتنامه دهخداجلگه خلج بالا. [ ج ُ گ ِ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاگریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع در 9هزارگزی شمال ملاوی و کنار خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری ومالاریایی است . سکنه ٔ آن <sp
جلگه خلج پائینلغتنامه دهخداجلگه خلج پائین . [ ج ُ گ ِ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاگریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. واقع در 8هزارگزی شمال ملاوی کنار خاوری شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک .موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری مالاریایی است .سکنه ٔ آن <span cla
جلگه افشارلغتنامه دهخداجلگه افشار. [ ج ُ گ ِ اَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش اسدآباد شهرستان همدان است . این دهستان در قسمت مرکزی بخش قرار دارد و محدود است از شمال بدهستان چهاردولی اسدآباد و از باختر بدهستانهای کلیایی و فارسینج و از جنوب به بخش کنگاور و شهرستان تویسرکان و از خاور بدهستان خرم ر
هماجلگهلغتنامه دهخداهماجلگه . [ هَُ ؟ ] (اِخ ) دهی است از بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان که 120 تن سکنه دارد. آب آن از رود زمکان و محصول عمده اش لبنیات ، سقز، کتیرا ومیوه ٔ جنگلی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
تحت جلگهلغتنامه دهخداتحت جلگه . [ ت َ ت ِ ج ُ گ ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. این دهستان در باختر بخش حومه ٔ جنوب شوسه ٔ عمومی مشهد - تهران و شمال جاده ٔقدیمی نیشابور به سبزوار قرار دارد و از 57 آبادی تشکیل یافته و در حدود <span class="
عباس آباد جلگهلغتنامه دهخداعباس آباد جلگه . [ ع َب ْ با دِ ج ُ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستگردان بخش طَبس شهرستان فردوس . واقع در 110هزارگزی شمال طبس دشت ، گرمسیر و خشک . 18 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غل