جمندهلغتنامه دهخداجمنده . [ ج ُ م َ دَ / دِ] (نف ، اِ) جنبنده . متحرک . || دابه . چهارپا. (فرهنگ فارسی معین ). و به این معنی در ترجمه ٔ تفسیر طبری ج 1 ص 16 آمده . || شپش . (فرهنگ فارسی معین ):
جنبدهلغتنامه دهخداجنبده . [ جُم ْ ب َ دَ / دِ ] (اِ) جمنده . شپش . (یادداشت مؤلف ): یک بار دیگر پوستینی داشتم جنبده ٔ بسیار در آن افتاده بود و مرا میخوردند... (تذکرةالاولیاء عطار).
دویبةلغتنامه دهخدادویبة. [ دُ وَ ب َ ] (ع اِ مصغر) مصغر دابة. (ناظم الاطباء). تصغیر دابة. جمنده . جانورک . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دابة شود.