جنانلغتنامه دهخداجنان . [ ج َ ] (ع اِ) جامه . (منتهی الارب ). ثوب . (اقرب الموارد). || شب . || جنان لیل ؛ تاریکی شب .اندک تاریکی که در اول شب باشد. || از هرچیز میانه و جوف آن چیز که بنظر نمی آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) . || حریم . (منتهی الارب ). || قلب یا موضع فزع از قلب و روح . (منته
جنانلغتنامه دهخداجنان . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِجنت . (دهار) (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). ج ِ جنت ، بمعنی بهشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات از کشف اللغات و قاموس و منتخب ) : آن باهنر تویی که ز هر دانشی دلت آراسته ست همچو ز هر نعمتی جنان .
جنیانلغتنامه دهخداجنیان . [ ج ُن ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیلکوه بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج و دارای 320سکنه . آب از رودخانه و چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون ، روغن ، پشم ، عسل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زنانلغتنامه دهخدازنان . [ زَ ] (ع ص ) ظل زنان ؛ سایه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنانلغتنامه دهخدازنان . [ زَ ] (نف ) (از: «زن »، زننده + «آن »، علامت جمع): فردا خانه ٔ فلان به «سینه زنان » ناهار میدهند. امروز تیغزنان محله ٔ فلان در فلان بقعه جمع می شوند. || (از: «زن »، زننده + «آن »، (پسوند بیان حالت ). در حال زدن درحال نواختن و اغلب بصورت قید مرکب آید :
زنپانلغتنامه دهخدازنپان . [ زُم ْ ] (اِ) گیاه انیسون و تخم انیسون . (ناظم الاطباء). رجوع به اشتینگاس شود.
زنگانلغتنامه دهخدازنگان . [ زَ ] (اِخ ) نام شهریست مابین قزوین و تبریز و آن را اردشیر بابکان بناکرده است و معرب آن زنجان است . (برهان ) (از غیاث ). شهری است و معرب آن زنجان است . (جهانگیری ). نام شهری است از ولایت آذربادگان و معرب آن زنجان است چون پنج بلوک بود آن را خمسه گویند... و گویند از بن
جنان الورودلغتنامه دهخداجنان الورود. [ ج ِ نُل ْ وَ ](اِخ ) از توابع طلیطله است در اندلس . گویند کهف و رقیم مذکور در قرآن کریم بدانجاست . (معجم البلدان ).
طبقات جنانلغتنامه دهخداطبقات جنان . [ طَ ب َ ت ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از طبقات عالم مثال است .رجوع به طبقات عالم مثال و حکمت اشراق ص 243 شود.
مهرارتلغتنامه دهخدامهرارت . [ م ِ اِ ] (اِخ ) نام یکی از گردشگاهها و ملحقات اصفهان : گنبد مهرارت که چنان جنان گوش جنان نشنیده و محاسن و نعوت آن در دهان جهان نگنجیده . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 26).
جنان الورودلغتنامه دهخداجنان الورود. [ ج ِ نُل ْ وَ ](اِخ ) از توابع طلیطله است در اندلس . گویند کهف و رقیم مذکور در قرآن کریم بدانجاست . (معجم البلدان ).
اجنانلغتنامه دهخدااجنان . [ اِ ] (ع مص ) جنون . || دیوانه کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر). دیوانه گردانیدن . (منتهی الارب ). || پنهان کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || پنهان شدن و پوشیدن . (منتهی الارب ). || اجنان اللیل ؛ پوشیدن شب . (منتهی الارب ). درآمدن شب . (زوزنی ) (تاج المصادر). || اجنان ا
هجنانلغتنامه دهخداهجنان . [ هَُ ] (ع ص ، اِ) هُجُن . هجناء. ج ِ هجین . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
استاجنانلغتنامه دهخدااستاجنان . [ اِ ] (اِخ ) یکی از نواحی انزان کوه هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 123 بخش انگلیسی ).
استجنانلغتنامه دهخدااستجنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پوشیده گردیدن . (منتهی الارب ). پوشیده شدن . (زوزنی ). || دیوانه گردیدن . (منتهی الارب ). || طلب طرب کردن . (از منتهی الارب ).